درباره نويسنده
علی مزینانی عسکری
کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان  معرفی نماید.
دهستان مزینان باقدمت هزاران ساله اش ،  و از  توابع بخش داورزن و شهرستان سبزوار، با مختصات جغرافيايي 56 درجه و 49 دقيقه طول شرقي و 36 درجه و 18 دقيقه عرض شمالي، در 6کيلومتري جنوب غربي شهرستان داورزن و در 295 کيلومتري شهر مقدس مشهد  و هشتاد کیلومتری شهرستان سبزوار قرار دارد. اين دیار با ارتفاع 810 متر از سطح دريا و اقليم نيمه بياباني، تابستان‌هاي گرم و خشک و زمستان‌هاي سرد دارد.
مزینان از شمال غربي به روستاي بهمن آباد، از جنوب به روستاي غني آباد و از شرق به ارتفاعات پيرامون محدود مي‌شود.
قدمت  مزينان به دوره‌هاي قبل از اسلام مي‌رسد. محوطه باستاني، مسجد جامع و کاروانسرا، در داخل و همچنين بافت قديمي روستا نشانگر تاريخ کهن آن است.
ريشه کلمه مزينان، مزن و مزنا است. در زبان کردي، «مزن» به معناي دانشمند و «مزنا» به معناي جايگاه دانشمندان است و از اين رو، لغت مزينان به معناي جايگاه دانشمندان ترجمه شده است.
رود کالشور از جنوب مزینان می گذرد و قنات پرآبی در قسمت جنوبی این روستا وجود دارد که سرچشمه ی آن کوه های شمالی بخش داورزن می باشد و گوارایی و وفور آن در حاشیه کویر موجب حیرت است. مرحوم دکتر علی شریعتی از این قنات درکتاب کویر خود یاد کرده است .
مسجد جامع آن تک ایوانی و مربوط به عهد صفوی است. صنیع الدّوله می نویسد : «ده سال قبل در مزینان مسجد جامعی بنا کرده اند . ولی قبل از این ، در همین مکان مسجد جامعی بوده است.»
بقعه امام زاده سید حسین و آرامگاه سید اسماعیل در 2 کیلومتری مزینان و در حاشیه بهمن آباد قرار دارد. تپه ی باستانی بِل قوز و خرابه های شهر قدیمی بادغوس درمسیر بادقوس و آب انبار و رباط شاه عبّاسی و یک بنای چاپارخانه مربوط به عهد مأمون عباسی که برای امرِ بَرید و مراسلات از آن استفاده می شده ، در اطراف این روستا قرار دارد. مضافاً این که دَه ها مسجد درکوچه وخیابان های آن ساخته شده که نشان از اعتقاد و ریشه های دینی اهالی دارد. در دوره ی قاجار وقایعی در آن رخ داده است از جمله ، قتل شاهرخ میرزا ، نوه ی نادرشاه افشار به دستور آقا محمدخان قاجار ، هجوم ترکمان ها دراواخر قاجار به ناحیه ی بیهق که باعث ناامنی و بی ثباتی منطقه گردیده و عدم کنترل دولت مرکزی باعث هجوم یاغیان وراهزنان به این دیار شده است.
مزینان از دیرباز دارالحُکم یا دادگاهی محلی داشته و بزرگان آنجا مورد وثاق منطقه بوده ، برای حلّ و فصل دعاوی خود به آن مراجعه می نموده اند . در مورد بیارجَمَند و میامی و عباس آباد می خوانیم که اهالی آن جا برای تأمین مایحتاج و نیز برای مداوای امراض و تأمین داروی مورد نیاز خود به مزینان می رفته اند. از طرف دیگر عشایر "خارتوران" نیز محّل رجوع و رفت و آمدشان مزینان بوده است.
(منبع : فرهنگ اماکن و جغرافیای تاریخی بیهق (سبزوار) / نویسنده : محمود محمّدی (کارشناس ارشد در زمینه تاریخ و تمدن ملل اسلامی) ، نشرآژند ،  صفحات 167 تا 169)
مردم مزينان به زبان فارسي سخن مي‌گويند، مسلمان و پيرو مذهب شيعه جعفري هستند. که می توان از آن به عنوان دروازه ورودی فرهنگی و مذهبی خراسان رضوی نام برد .
براساس نتايج سرشماري سال 1375، مزينان 1794 نفر جمعيت داشته است که سال 1385، به حدود 1835 نفر افزايش يافته است.
این دهستان به لحاظ آثار تاریخی و باستانی و جاذبه های توریستی آن ، به ثبت آثارملی درآمده است.
مزینان خاستگاه خاندان بزرگ شریعتی است که مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند برومندش دکتر علی شریعتی مزینانی ازاین دیار برخاسته و درتاریخ انقلاب اسلامی می درخشند.
عاشورای حسینی درمزینان، همیشه موردتوجه عزاداران اهلبیت عصمت وطهارت است و هرسال خیل عظیمی ازشیفتگان مکتب تشیع در تعزیه ی عاشورای مزینان که باشکوه خاصی برگزار می شود شرکت می کنند.
بیش از شصت شهید و دهها ایثارگر ، جانباز و آزاده ازاین خطه قهرمان پروردر هشت سال دفاع مقدس تقدیم به نظام مقدس جمهوری اسلامی شده است که دو خانواده سه شهید و دو خانواده دو شهید، مزینان را متمایز از روستاهای دیگر خطه خراسان نموده است  لذا این وب به یاد شهدای مزینان  با عنوان شاهدان کویر مزینان از دی ماه سال 1390 در فضای مجازی شروع به فعالیت کرد تا پایگاهی باشد برای تمامی مزینانیها درسراسر گیتی...
در معرفی این کویر تاریخی همین بس که فرزند شایسته اش دکترعلی شریعتی مزینانی بارها مزینان را عشق آباد و محل هبوط خویش می داند وعلاوه برکتاب ارزشمند کویر در دیگر آثارش از مزینان و مزینانی به نیکی یاد می کند و آرزویش دوباره باز گشتن او به زادگاهش بود و امیدواریم این آرزو حداقل با رجعت پیکر مطهرش که به امانت در جوار حرم بانوی صبر ومقاومت حضرت زینب (س) آرمیده است محقق شود. در این تاریخ نوشت گوشه ای از عشق علی به مزینان را تقدیم به همه ی مزینانی ها می نماییم :

روستای محبوب من !مزینان!

روستاي محبوب من ! مزينان ! اي گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشيه خشک و تشنه کوير افتاده ‏اي ، اي نجيب ‏زاده بزرگواري که قرباني ستم ايّامي و رنجور فقر و محکوم ويراني و فراموشي و شرف تبار و شکوه تاريخت مستمندي را بر تو روا نمي‏ دارد .

اي کوه و کوير و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستاني که همه از اجداد من سخن مي‏ گویيد و يادگار عصمت اعصاريد ، اعصار سرشار از ايمان و لبريز از آرامش و يقين و طهارتي که در زير منجلاب اين تمدّن کثيفي که در آن ، تنها وقاحت و حقارت و نيرنگ و قساوت خوب مي ‏پرورند ، براي هميشه مدفون شدند و عصري آمد که خورشيدش از مغرب مي ‏تابد و اشعه سياهش همچون چنگال هول آور ديو بر سرزمين اهورایي ما سايه افکنده است وقنديل‏هایي را که در آن عصير زيتون شرقي مي ‏سوخت و از آن خدا تابان بود خاموش کرد . اي در و ديوارهاي شکسته ، خانه ‏هاي گلين ، مزرعه‏ هاي غبار گرفته و کوچه باغ‏هاي اندوهبار هميشه پایيزي و شما مردم نيرومند و هوشيار و مغروري که اينک گرسنگي آواره‏ تان کرده است و به بردگي شهرهاي روسپي خسب تهران و گرگان و... تان برده است !

و تو اي* مسينان ! اي نام اهورایي که از بزرگي عصر مزداپرستي حکايت مي‏ کني و اکنون ، پيران شکسته و زنان چشم به راه و کودکان بي ‏پناهي را در خود داري که پدران ، شوهران و پسران‏شان به جستجوي نان ، تو را که تهيدست مانده ‏اي ترک کرده‏ اند . چقدر شما را دوست مي‏ داشتم و شما مي ‏دانيد که علي رغم زندگي ، چه تعصّبي داشتم که يک روستایي راستين بمانم و به شما وفادار باشم . [ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ،انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 ]

ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق، مزینانی ها را مردمانی هنرمند و با مروت می داند و در معرفی بیت حکام مزینان می گوید: " ابوعلی الحسن بن عباس مروزی بود که درمزینان متوطن شد و سلطان محمود سبکتکین ریاست مزینان بوی داد بنیابت خواجه رئیس صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری المعتز ، واولاد اوحکام ربع بودند ، مردمانی هنرمند وبامروت"
درادامه فصل بیت حکام مزینان ، بیهقی از قاضیان وراویان حدیثش  یادمی کند که روزگاری در مزینان متوطن شده اند و به کار قضاوت مشغول بوده اند از جمله الحاکم ابوالعلاء صاعدبن محمد الحنیفی که هم قاضی بوده وهم محدث وجد اومسعود بن شعیب بن محمدبن جعفر الحنیفی نیز که از علما و روات احادیث بوده و درجایی دیگر ازادیبانش می گوید که سرآمد شاعران عصر بوده اند"الادیب ابوسعد اسعد بن محمد المزینانی ، اورا ادیب ابوسعد المزینانی گفتند، ادیبی فاضل و مخرج بود ، ازمنظوم او این ابیات است که امام محمد بن حمویه را گوید:

یا صاحب الدیران زمت جمالکم              بجانب الجزع من جرعاء وادیها

بلغ سلامی الی الذلفاء من حرض           و انشدیها قریضا  قاله فیها...

علامه علی اکبردهخدا که عمری را برای احیای زبان پارسی تلاش و مجاهدت نموده وتوانسته درمدت حیات مبارکش آثار ارزنده ای را برجای بگذارد در توضیح  واژه ی مزینان با اشاره به کتاب " الانساب سمعانی "  درلغتنامه اش آورده است :" مزینان شهری است در خراسان ، وسپس به  این شاعر مزینانی اشاره می کند که سوزنی درتضمین اشعار او گفته :

 چونین قصیده گفت مزینانی ادیب             اندرحق امیر اسماعیل گیلکی...

 هست این جواب شعرمزینانی آنکه گفت       یارب چه دلربای وفریبنده کودکی...

ابنیه و اماکن تاریخی مزینان

همان گونه که ذکر شد دیار  تاریخی مزینان جزئی از شهرستان سبزوار می باشد و در آخرین حد غربی این شهرستان قرار گرفته است . بافت قدیمی این روستا که در چهارچوب باروی قدیمی دوره قاجار قرار گرفته، به وسیله سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. این روستا دارای یک مجموعه تاریخی شامل: کاروانسرا، دو مسجد تاریخی، مدرسه علمیه، باروی قدیمی و دو تپه باستانی می باشد. در ادامه، به معرفی این مجموعه ی تاریخی  می پردازیم؛

مدرسه علمیه شریعتمدار

این مدرسه در مرکز بافت قدیم روستا بر روی بدنه خیابان اصلی که بافت قدیم را به دو بخش منشعب می کرده، قرار گرفته است .  پلان کلی ابن بنا مدرسه ای است دو ایوانی با حیاط مرکزی، ده حجره در اطراف حیاط، دو مدرسه در ضلع مقابل ورودی و اتاقهای مربوط به اساتید و رئیس مدرسه و آشپزخانه، کتابخانه و سرویس بهداشتی. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع است؛ حیاط آن، 229 متر مربع است و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع می باشد.

ویژگیهای معماری

ورودی مدرسه در جهت شرق می باشد. در دو سوی ورودی مدرسه، در هر طرف، سه رواق وجود دارد که به تناوب در هر سو، دو رواق بزرگ تر و یکی کوچک تر می باشد. پس از عبور مدرسه شریعتمدار، نمای بیرونی مدرسه دید ازشمال شرق از پیش طاق ورودی که در دو طرف دارای سکوست، وارد هشتی مدرسه می شویم، پس از ورود به هشتی در سمت چپ، اتاق رئیس مدرسه و در سمت راست، اتاق مدرّسان قرار گرفته است. پس از عبور از هشتی و ایوان مدرسه وارد حیاط می شویم. حیاط مدرسه مستطیل شکل است که در وسط دارای دو باغچه و حوض می باشد. کف حیاط با موزائیک مفروش است. در ضلع غربی حیاط که محور اصلی بنا می باشد یک ایوان دیگر قرار گرفته و جلو ایوان برای استفاده به عنوان مدرس در تابستان، باز بوده است. در ده 1350ش دهنه ایوان را با درِ مشبّک آهنی پوشانده اند و اکنون به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار می گیرد. طاق ایوان به صورت گهواره ای است. در دو سوی ایوان، دو مدرس قرار دارد که دارای پوشش گنبدی به شکل کلمبه است. در ضلع شرقی مدرسه بجز ورودی و دو اتاقی که توضیح داده شد، دو اتاق گنبددار دیگر نیز در انتهای این ضلع قرار دارد که از اتاق دارای پوشش گنبدی در ضلع جنوب شرقی اکنون به عنوان آشپزخانه استفاده می شود. اتاق ضلع شمال شرقی نیز که دارای دو قسمت است که بخشی به طاق گنبدی و بخشی به طاق گهواره ای پوشش شده است احتمالاً این قسمت به عنوان کتابخانه مورد استفاده بوده است. زاویه شمال شرقی مدرسه دو طبقه است که در زیرزمین آن، سرویسهای بهداشتی قرار دارد. حجره های مدرسه در ضلع شمالی و جنوبی واقع شده که در هر ضلع، پنج حجره قرار گرفته است. کف حجره ها نسبت به حیاط حدود چهل سانتیمتر ارتفاع دارد. هر حجره دارای یک پیش طاق است. این پیش طاقها خیز کم و سقف هلالی شکل دارند. درِ هر ضلع حجره میانی که در محور تقارن بنا قرار گرفته است، نسبت به حجره های جنبی بزرگ تر است و در دو طرف ورودی حجره نیز دو طاقچه تعبیه شده است. هر یک از حجره ها دارای دو درگاه، چهار طاقچه برای گذاشتن وسایل و یک اجاق می باشد که اجاقهای داخل حجره ها در مرمّتهای اخیر مدرسه مسدود شده است. در جلو ورودی حجره ها در زیر پیش طاق نیز اجاق دیگری تعبیه شده است که اجاق داخل برای گرم کردن و اجاق بیرونی برای پخت و پز استفاده می شده است. با توجه به اینکه مدرسه در کنار مسجد قرار داشته، دارای مسجد نبوده است. مصالح به کار رفته در بنا آجر به همراه ملات گچ نیم کوب است. در مرمتهای جدید از آجر و ماسه سیمان استفاده شده است

قدمت؛
تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است . احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن معرفی می شود . مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده است، با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر، مرمّتهای مدرسه به وسیله مردم روستا انجام شده است
این بنا در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی و پایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی مزینان،بسیج شهدای مزینان ،کتابخانه دکترعلی شریعتی مزینانی، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت و دوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج) بوده است

کاروانسرای شاه عباس (رباط)

این بنا از خارج دارای یک پلان مستطیل شکل است که اضلاع شمالی و جنوبی آن طولانی تر از اضلاع شرقی و غربی آن است. ورودی بنا در میان یک ایوان رفیع واقع شده است که این ایوان در ضلع شمالی بنا قرار دارد ودر طرفین ایوان در هر طرف سه طبقه طاقنما واقع شده که طاقنمای وسطی و آخری بصورت مربع می باشد.حال اینکه طاقنماهای طبقه اول و سوم بصورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده به اطاقک انتهای آن راه پیدا می کنیم .در طرفین این طاقناها در هر طرف یک غرفه دو طبقه وجود دارد که هر دو دارای طاقنماها و قوسهای جناغی هستند.
از انتهای دیوار غرفه ها در طبقه دوم دو در گاهی به اطاق پشت غرفه ها نورمی دهند.قوس این در گاهی ها نیز هلالی  هستند.در طرفین این غرفه ها نیز در هر طرف دو غرفه یک طبقه وجود دارد که در دیوار انتهای هر کدام از غرفه ها یک یا دو سراخ مستطیل شکل 20*10است که به طاقنمای غرفه نور می دهند.
در داخل ایوان بالای سر در کتیبه مربع شکل به ابعاد 1*1متر در وسط و داخل قاب ورودی در روی هر لچکی یک لوحه مستطیل به ابعاد25*60سانتیمتر نصب شده است.لوحه بزرگ وسطی و لوحه سمت راست از سنگ مرمر سفید و لوحه سمت چپ از سنگ خاکستری رنگ است.در طرفین ایوان دو سکو وجود دارد که هرکدام حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند.

قدمت؛
بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستانشناسی ، این بنا به سال 1064هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی برسم سنت حسنه وقف ، بر بازماندگان راه احداث گردیده است در سال 1283هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت گردیده وسپس به سال 1318توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم گردیده است.
داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنارا مربوط به دوران صفویه کرده است.از آثار باقیمانده این کاروانسرا آجرهای بزرگ آن است که احتمالاً متعلق به دوره ساسانی بوده و در اوایل دوره اسلامی احتمالاً دوره عباسیان با مصالح آن کاروانسرای بزرگی در این منطقه ساخته اند ، آن را به زمان هارون الرشید نسبت می دهند.

کاروانسرای مأمونی؛
این بنا که حاکی از عهد عباسیان است در مقابل کاروانسرای صفوی ساخته شده است که متأسفانه و به بهانه مرمت در حال حاضر تخریب و به دلایل نامعلوم به فراموشی سپرده شده است.

حدیره؛
معروف است به محل دفن دختر هارون الرشید که می گویند حذیره نام داشته است. این بنا نیز مورد سرقت یغماگران فرهنگی قرار گرفته و به احتمال دفینه ای از آنجا به تاراج برده اند.

مسجد جامع ؛
اين مسجد که در عهد سلجوقيان يا ديليميان ساخته شده است، داراي شناسنامه ثبتي از سازمان ميراث فرهنگي است و از ابنيه بسيار قديمي است که در وسط بازار مزینان بنا شده است

جاده تاریخی ابریشم؛

جاده ابریشم یا راه ابریشم شبکه راههای متصل شده‌ای بمنظور بازرگانی در قاره آسیا بود که شرق و غرب و جنوب آسیا را بهم و به شمال آفریقا و شرق اروپا متصل می‌کرد.
این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسو می‌آمد و از آنجا داخل ترکستان شرقی امروزی می‌شد و از طریق بیش‌بالیغ و آلمالیغ و اترار به سمرقند و بخارا می‌رسید. در بخارا قسمت اصلی آن از راه مرو،سرخس،نیشابور، گرگان به ری می‌آمد و از ری به قزوین و زنجان و تبریز و ایروان می‌رفت و از ایروان به طرابوزان یا بیکی از بنادر شام منتهی می‌گردید.
مزینان در مسیر این راه تاریخی قرار دارد و گفته اند امام هشتم شیعیان از این مسیر به سمت نیشابور و توس عزیمت نمود به همین خاطر در چند سال اخیر همزمان با ولادت با سعادت این امام همام مراسم استقبال با هنرمندی تعزیه خوانان مزینانی و حضور مسئولین فرهنگی و محلی شهرستانهای سبزوار و داورزن برگزار می شود.

قنات ؛

این قنات در جنوب غربی مزینان واقع شده و مشهور است شخصی به نام طاهر آبشناس در 1400 سال پیش و در زمان مأمون عباسی آن را حفر و گسترش داده و البته نقل است که قدمت آن بیش از 2500 سال می باشد.

طول این قنات 13کیلومتر و دارای 127لیتردرثانیه  آبدهی شیرین و گوارا است که سیصدمترجلوتر ازمظهرقنات تبدیل به دونهرعلیا(بالا)  سفلی(پایین) می شود و یکی از طولانی ترین قنات های موجود در کشور است و دارای 138 حلقه چاه می باشد که به وسیله نقب های زیر زمینی به هم متصل شده اند.عمق مادر چاه آن 130متر می باشد؛با توجه به اینکه متوسط عمیق ترین مادر چاه های قنات های موجود در کشور 120 متر است؛ از این حیث نیز قنات مزینان از قنات های استثنایی کشور است.
دکتر علی شریعتی مزینانی در باره ی قنات و چشمه ی جاری آب مزینان در کتاب زیبای کویر می نویسد: «بركرانه كوير، به تعبير حدودالعالم ، "شهركي" است كه شايد با همه روستاهاي ايران فرق دارد . چشمه آبي سرد كه در تموز سوزان كوير ، گويي از دل يخچالي بزرگ بيرون مي آيد ، از دامنه كوه هاي شمالي ايران به سينه كوير سرازير مي شود و از دل ارگ مزينان سر بر مي دارد ... از اينجا درختان كهني كه سالياني دراز سربرشانه هم داده اند ، آب را تا باغستان و مزرعه مشايعت مي كنند و بدين گونه ، صفي را در وسط خيابان مستقيمي كه ستون فقرات اين روستاي بزرگ را تشكيل مي دهد ، پديد مي آورند و از دو سو ، كوچه هايي هم اندازه و روي در روي هم و راسته و همگي در انتها ، پيوسته به خياباني كمربندي كه محتواي ده را از باروي پيرامون آن جدا مي سازد . درست گويي عشق آباد كوچكي است ، و چنانكه مي گويند ، هم بر انگاره عشق آبادش ساخته اند ، [ مجموعه آثار 13 ( هبوط در کویر ) ، ص 235 ]»
اطلاعات بیشتر درباره ی مزینان را در بخش مزینان شناسی همین وب و در کانال تلگرامی شاهدان کویر به نشانی ؛
http://telegram.me/shahedanemazinan
مشاهده بفرمایید
  • صفحه نخست
  • پروفایل نویسنده وبلاگ
  • نسخه موبایل
  • آرشيو وبلاگ
  • تماس با من
  • فيد وبلاگ
مطالب اخير
  • مناطق آزاد، پشتوانه تاب آوری ملی در حوزه سلامت و غذا و دارو در بحران جنگ کشور
  • عاشورای مزینان طولانی ترین نمایش آیینی در جهان به روایت تصویر...بخش  دوم؛ صبح عاشورا
  • عاشورای مزینان طولانی ترین نمایش آیینی در جهان به روایت تصویر...بخش اول؛ صبح عاشورا
  • مزینانی: بهشت زهرا در زمان کرونا نه آرامستان که خط مقدم یک جنگ تمام عیار بود
  • تاکید مزینانی بر اجرای هدفمند سند راهبردی اعتلا
  • جلسه هم اندیشی توسعه گردشگری با محوریت مزینان در بنیاد شریعتی برگزار شد
  • اولین گردهمایی رزمندگان و ایثارگران مزینانی در تهران برگزار شد
  • گلواژه شعر مزینان(23)...  ولادت حضرت معصومه(س) /  حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی
  • برپایی بازارچه کسب و کار دانش آموزی در کاروانسرای تاریخی و جهانی مزینان
  • اجرای کنسرت "جوانه در کویر" در کاروانسرای جهانی مزینان
  • کتاب «چند تکه از محراب»؛ نوشته طیبه مزینانی روایتی از ورزش، ایثار و شهادت
  • موفقیتی دیگر برای هنرمند مزینانی  در شب موسیقی ایران
  • مزینانی گریمور سینما: گریم؛ جادویی‌ست که گاه خود نیز بخشی از آن می‌شویم
  • تجلیل از بانوی کشاورز نمونه مزینانی حاجیه خانم مریم ناطقی مزینان
  • گلواژه شعر مزینان(22)...  ولادت امام زمان(عج) /  علی مزینانی عسکری
  • راهپیمایی یوم الله بیست و دوم بهمن در مزینان
  • بازگشایی مجدد کتابخانه شریعتی نور امید فرهنگ کتابخوانی در مزینان
  • گلواژه شعر مزینان(21)...  بعثت /  حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی
  • برگزاری جلسه هم‌اندیشی مدیران داروخانه‌ها با مزینانی مدیر رفاه و سلامت دانشگاه علوم پزشکی تهران
  • مزینانی یا شاهمرادی؟
  • تأکید مزینانی بر عزم ملی برای ارتقا جایگاه ورزش در مناطق آزاد
  • تاج مزینانی: عدم اطمینان نسبت به آینده موجب می‌شود احساس رضایت وجود نداشته باشد
  • عناصر اسطوره ای در رقص اسب چوبی سبزوار
  • مزینانی: رویای افزایش صادرات به اروپا چگونه محقق می‌شود؟
  • 🕌مسجد بلال یادگار اسلاف مزینانی ها با قدمت هشت قرن
  • دلنوشته هنرمند مزینانی در رثای استاد فریدون شهبازیان
  • مزینانی: باید برنامه‌‌‌ریزی دقیقی برای تامین برق و گاز واحدهای تولیدی صورت گیرد
  • کتاب "آه ای لاهور" با حضور مزینانی در برازجان رونمایی شد
  • کنسرت خاطره ها و نغمه ها با خوانندگی هنرمند مزینانی مصطفی جلالی پور به روایت تصویر
  • آغاز اولین شب هنری زمستانی کشور با کنسرت فرزند هنرمند مزینان
موضوعات سایت
  • فیلم
  • با شهدا و رزمندگان مزینان
  • اخبار مزینان
  • مشاهیر مزینان
  • یادواره شهدای مزینان
  • آلبوم شهدای مزینان
  • ورزشی
  • آثارباستانی
  • سیاسی
  • مذهبی
  • مقاله
  • فرهنگی
  • شریعتی
  • گالری عکس مزینان
  • مزینان شناسی
  • مزینان دررسانه
  • بهداشت و درمان
  • عاشورای مزینان
  • هنری
  • شعر مزینان
  • اجتماعی
  • خاطرات و دلنوشته
برچسب‌ها سایت
  • مزینان
  • مزینانی
  • شاهدان کویرمزینان
  • شاهدان کویر
  • شریعتی
  • عاشورا
  • شهید
  • هنرمند
  • محرم
  • شاهدان کویر مزینان
  • شاعر
  • داورزن
  • امام
  • علی مزینانی عسکری
  • جاده
  • حسین محمدی
  • علی جعفری مزینانی
  • دکتر علی شریعتی
  • ع
  • روزی روزگاری مزینان
آرشيو وبلاگ
  • عناوين مطالب
  • مرداد ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۱
  • تیر ۱۴۰۱
  • آرشيو
دوستان من
  • مقام معظم رهبری(مدظله)
  • آپلود عکس
  • داورزن نیوز
  • آسمان آبی من
  • فرهنگ واژگان فارسی
  • بهمن آباد
  • خبرگزاری فارس
  • هزاران سایت
  • بی مرگی(شاعر مزینانی)
  • خطه فریومد
  • روستای مهرسبزوار
  • اسلام دین حق وبلاگ مزینانی
  • فانوس خیمه مزینانی
  • مرجع عالیقدر آیت الله سیستانی
  • مرجع عالیقدر آیت الله وحیدخراسانی
  • پایگاه خبری سبزوارما
  • خبرگزاری نسیم
  • سبزوار نگار
  • سبزوارپیام
  • مجله اینترنتی اسرارنامه
  • خانه فرهنگ دانشجو
  • سبزوارنیوز
  • سلام سربدار
  • سبزوارآنلاین
  • خط ربط
  • استاد شیخ حسین انصاریان
  • هاشمی رفسنجانی
  • رشنکی وبلاگ کلاته مزینان
  • وبسایت دکترشریعتی
  • مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام
  • وبلاگ طنزهای اجتماعی مملی سبزواری
  • وبلاگ مزینان سیتی
  • روایت های  فابریک جنگ
  • وبلاگ تاج مزینانی
  • شعر،خاطره
  • کانون فرهنگی هنری زینبیه مزینان
  • فاش نیوز
  • مجمع جهانی اهلبیت(ع)
  • پایگاه خبری تحلیلی صبح سبزوار
  • دهیاری مزینان
  • اخبارداورزن
  • وبلاگ یزدان سالاری
  • صنایع دستی چرم شوکا مزینانی
  • مشهدعکس
  • وبلاگ دکترعلی شریعتی
  • جبهه آرمانی یاران شریعتی
  • وبلاگ قاسم ملا
  • وبلاگ فراهنگ طوس
  • پایگاه اطلاع رسانی علی شریعتی
  • میهن میل
  • وبلاگ افلاکیان  0098 تاج مزینانی
  • کربلایی حسن ذاکری بهمن آبادی
  • وب سایت سبزوار نیوز
  • وبلاگ کویرمزینان
  • کلمات قصاردکتر شریعتی
  • وبلاگ شریعتی
  • وب دکتر شریعتی از دید دیگران
  • آپلود عکس رایگان
  • وبلاگ مزینان مجری
  • دکتر علی شریعتی
  • عاشقان اهلبیت(ع)
  • تاوپلیج
  • وبلاگ روستای تندک
  • فیلم عاشورا درمزینان(کلیپ مرو ای دوست)
  • چرم فیروزه (مزینانی)
  • ترجمه گوگل
  • فیلم شهیدان کویرمزینان
  • گل زیره
  • لغتنامه فارسی - دیکشنری آبادیس-
  • روستانیوز
  • پایگاه خبری شهدای ایران
  • مجله اینترنتی سبزواریها
  • پایگاه خبری تحلیلی بصیر سبزوار
  • فرومد - جان محمدی
  • تارنمای جاورتن
  • صدخرونیوز
  • خانه بهداشت مزینان
  • موسسه خیریه نرجس خاتون مزینان
  • وبلاگ زندگی (صدیقی مزینانی)
  • اداره تبلیغات اسلامی سبزوار
  • مدافعان حرم(امیرحسین مزینانی)
  • حادثه نیوز(اخبار حوادث داورزن)
  • وبلاگ خودمن
  • وبلاگ هم نوا باشما
  • وبلاگ بام کویر"درزاب"
  • وبلاگ بهمن آباد خبر(قاسم ملا)
  • وبلاگ زندگیم شد...
  • سامانه خبری رصد (سبزوار)
  • وبلاگ شورای اسلامی بهمن آباد
  • آفتاوه دیمه
  • سبزوار من
  • آپلود جدید
  • روستای منیدر
  • اخبار وبلاگستان
  • قالب هاي بلاگفا
پیوندهای روزانه
  • لینک خبرنامه شاهدان کویر در تلگرام
  • مزینان در حال و هوای عید فطر
  • محرم در مزینان
  • مزینان از نگاهی دیگر (سبزوار ما)
  • مزینان از نگاهی دیگر 15
  • آداب ورسوم مردم مزینان درشب یلدا. مجله اسرار نامه
  • عاشورای مزینان به روایت تصویر7
  • خاندان شریعتی مزینانی
  • محمد صادق مزینانی
  • ازحدیره تاباغستان (ره آورد سفربه مزینان)
  • کتاب زندگی ساز وهدایتگر
  • اخبار وبلاگستان
  • قالب هاي بلاگفا
کدهاي اضافي کاربر


شاهدان کویر مزینان
کویرمزینان زادگاه دانشمندان واندیشمندانی است که برتارک زرین صفحات تاریخ وجغرافیای ایران زمین میدرخشد
روزی روزگاری در مزینان ...بخش چهاردهم؛ چاپارخانه و فرودگاه مزینان
نويسنده: علی مزینانی عسکری - یکشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۱

💠چاپارخانه

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️برای اولین بار در جهان زمان هخامنشیان پست برای ارسال نامه بنام چاپار در ایران و پست خانه در زمان قاجار و تلگرام تلفن درزمان پهلوی بنا گردید.
پیش از این بخش گفته شد ساختمانی در مسیر راه ابریشم درکنار یخدان (یخچال) مزینان قرار دارد بنام چاپارخانه که حکایت از موقعیت مزینان قدیم دارد. و اما موارد ذکرشده در مطلع سخن و دیگر اماکن درگذشته گویای موقعیت مزینان می باشد.
چاپار به معنای پیک سریع که در هر زمان با توجه به شرایط موجود و استفاده از ابزار همان زمان خدمت رسانی داشته است.
(روزی روزگاری) حکایت این دیار کهن می باشد.و اما همه روستاها و حتی شهرهای بزرگ، چاپارخانه، مدرسه علمیه ،مدرسه جدید، درمانگاه، بیت العدل و رباط شاه عباسی و توپخانه نداشته اند. هر شهری فرودگاه نداشته همه اینها بستگی به شرایط جغرافیایی؛تاریخی ، فرهنگی، اجتماعی و دینی و حتی اقتصادی داشته که مزینان در این منطقه تقریبا همه شرایط را دارا بوده است و نیز در سفرنامه های متعددی ذکرشده.ازجمله آدامز(آدامس)گابریل و سفرنامه ناصرالدین شاه و دکترشارلوت و دیگران که اشارات بسیار به مزینان و موقعیت تاریخی آن دارند. ابیات زیر که توسط حقیرگفته شده.
مسیر راه ابریشم مکانی است
یکی چاپارخانه ساختمانیست
یکی یخدان زیبا در کنارش
شهیدی درکنار ره مزارش
نگین راه ابریشم چو الماس
درخشد یک رباط از شاه عباس
چاپارخانه در مزینان: ساختمانی که فقط ازآن یک چهاردیواری بجای مانده است و درون این چهاردیواری چندین طاقچه و آخور اسب نشانگر آن است که اسب ها حسابی تیمار می شده اند تا بتوانند در اسرع وقت پیک را به مقصد برسانند و پلی بنام پل چاپارخانه که به لحاظ ارتفاع آنهم ازنوع چوب که مزینان قدیم و ینگه قلعه را از هم جدا می کرد. البته امروزه این ارتفاع تقریبا به صفر رسیده است در صورتی که تا چهل سال پیش اگر کسی در آن طرف پل بود قابل رؤیت نبود. در سمت قبله یعنی کنار راه ابریشم درگاهی وجود داشت با سقف بسیار زیبا برگرفته از سبک معماری ایرانی، اسلامی که مختص ورود و خروج پیک ها بود همچنین در سمت شرق سمت یخدان دو باب خانه قدیمی بیرون چهاردیواری که درب آن به داخل حیاط باز می شد و معلوم بود که محل استراحت کارکنان و مأمورین می باشد. در سمت غربی چندین آخور اسب در کنارجوی آب بیرون چهاردیواری و همچنین باغچه ای برای چرای اسب و در ضمن سایه سار درختان بید در دل کویر برای استراحت در فصول گرم و سوزان کویر، خوب به یاد دارم شمشیر بسیار زیبا و معتبری روز عاشورا استفاده می شد و این شمشیر از طرف مرحوم ذبیح اله خان مزینانی (آشور)که این خاندان هم ریشه در تاریخ کهن مزینان دارند و خود را منتسب به خاندان محمدی می دانستند وبه همین سبب همدیگر را پسرعمو خطاب می کردند و ایشان مامور پیک چاپار قدیم بود که بر اثر تغییر گویش و تقریبا لهجه محلی از آشوربه عشور تغییر پیدا کرده است.بعد از اینکه دوران پیک چاپاری تمام شد. شمشیر خویش را که سلاح حفاظتی آن زمان بود به مرحوم حاج اکبر محمدی که شب ها بصورت عیاری تاصبح برای حفظ امنیت و تا اذا ن صبح بیدار می ماند و قدم زنان کوچه به کوچه می رفت تا جان و مال مردم از گزند احتمالی در امان باشد و هنگام اذان صبح با صدای زیبا و رسایش اذان سر داده و سپس به خانه می رفت اهدانموده تا در این کار خیر سهیم باشد.این شمشیر زیبا و معتبر دسته چوبی بسیار زیبایی داشت.سپس حاج اکبر محمدی تقدیم مرحوم رحمت اله یعنی برادرش که تعزیه خوان بود نموده و بعدا ایشان به پدرم مرحوم کربلایی عبداله و چند سالی نیز دست برادرم رضامحمدی درنقش جناب قمربنی هاشم و سپس متاسفانه توسط شخصی مصادره و..!؟
ذبیح اله خان اوایل درخدمت چاپار و سپس با تأسیس وزارت پست تلگراف و تلفن به استخدام این وزارتخانه درآمد .مردی بسیارشیک پوش، خوش بیان باکلاه شاپو و کراوات و بسیار سخی طبع بود و لهجه بسیارغلیظ تهرانی داشت وآن هم به دلیل ازدواج ذبیح اله خان در طهران با یک دختر خانم اصیل تهرانی از چهار راه صفاری سمت خیابان خراسان بود که حاصل این ازدواج دو پسربنام ناصر و منصورخان بود که دربخش های گذشته به این موارد و تمامی کارکنان پست از ابتدا تا امروز اشاره گردید.
دراوایل سالهای پنجاه تمام ساختمانهای بلا استفاده ازطرف دولت به معرض فروش گذاشته شد و یک مورد آن همین ساختمان چاپار بود.و هدف از فروش این بود تا این بناها توسط افراد حفظ شود که متاسفانه آن گونه نشد و ساختمان روی به ویرانی نهاد که هم اکنون تحت تصرف یک عزیز مزینانی می باشد البته خریداری شده است.ولی ای کاش بازهم بشود این اثر تاریخی را نگهداری نموده تا این میراث گرانبهای فرهنگی و تاریخی که نمونه های آن در سطح شهرستان کمیاب می باشد حفظ گردد.

💠فرودگاه

✍️در هیچ یک از روستاهای ایران به جز بیابان های طبس و به غیر از مزینان فرودگاه خاکی برای فرود طیاره ها وجود نداشته است.

با شروع جنگ جهانی دوم بعد از اینکه متفقین در کشور عزیزمان ایران حضور چشمگیری پیدا کردند و نیروهای پیاده نظام شوروی قدیم در ایران بسیار مانور می دادند و هر کجا که نفوذ می کردند از جمله منطقه و بلوک مزینان برای اینکه نشانی از تصرف منطقه توسط آنها بماند پوست تخم مرغ و مقداری خاکستر درون دیوارها به خصوص برجهای نگهبانی که می ساختند قرار می دادند و حضور و تصرف خود را با این نشان اثبات می کردند! اما برای اینکه بتوانند از نیروی هوایی خود نیز بهره بیشتری در پیروزی جنگ ببرند در سمت شرق روستا که آن زمان نسبتا فاصله داشت به ساخت یک فرودگاه خاکی پرداخته و زمینی با بیش از دو هکتار متصرف و اقدام به خاکریزی و سپس تسطیح آن نمودند. شاید بپرسید این همه نیروی کار از کجا تأمین می گردید؟!

جواب روشن است از خود روستاهای منطقه مانند مقیسه، نامن، باشتین، باقرآباد و چوبین و تقریبا ازهمه بلوک مزینان تا بلوک کاه و باشتین هر روز با الاغ و خرج از خورجین خودشان از صبح تا شب با چه تلاشی به ساخت فرودگاه مشغول بودند و هرکس موظف بود با وسیله ای که دارد در کار ساخت فرودگاه نیروهای روسی را کمک نماید وگرنه خدامی داند این روس های بی رحم و بی دین چه می کردند .نمونه اینکه دو بار حرم مطهر رضوی را در همان سالها به توپ بستند.

خلاصه زمین مسطح گردید و چندبار هم طیاره های روس در آن زمان فرود آمده اند و تا پایان جنگ این زمین تحت تصرف روس ها بود و با عنوان زمین فرودگاه برای تمام مردم قابل شناسایی بود. اما بعد از پایان جنگ و گذشت زمان زمین فوق الذکر به تصرف عده ای درآمده و به مرور ایام فروخته و سپس فقط یک محل بنام فرودگاه و یک تلاش بی مزد و مواجب برای انسانهای بی گناه که همیشه قربانیان جنگ بوده و هستند باقی ماند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



یادمان عملیات کربلای ۵/روایتی از حضور رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس/گفتار هفتم
نويسنده: علی مزینانی عسکری - شنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۱

🕯گرفتار در برزخ میان دو احساس؟!

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی


🔹️پس از آنکه برای آخرین بار جسم نحیف و بی جان فرمانده ی دوست داشتنی دسته را با نگاه پر از حسرت و تالم ورانداز کردم، خاطره چهره آرام خونین را بر سجاده در حال سجده در روز ۲۲ دیماه ۱۳۶۵ برای همیشه بر پرده دل نگاشتم، با سایر دوستان به سوی جزایر بوارین و ساختمان تاسیسات پتروشیمی بصره ادامه مسیر دادم. در حال حرکت بارها شاهد بودم که هلی کوپترهای کبری هوانیروز با پرواز در سطح بسیار پایین می آمدند و موشک های خود را به سمت تاسیسات پتروشیمی که احتمالا مقر پشتیبانی ارتش بعث بود، شلیک می کردند و برمی گشتند.
حوالی ظهر در بین کانال رو به جلو می رفتم که داخل کانال از دور دیدم یک نفر داخل سنگر دراز کشیده ولی سرش داخل کانال است. با وسواس جلوتر رفتم دیدم یک سرباز ارتش بعث است که داخل سنگر کشته ولی سرش از سنگر به داخل کانال بیرون آمده و تیری بر وسط پیشانی او اصابت کرده و خال جگری رنگ را به یادگار گذاشته است.
برای لحظاتی تنها شدم و به هیکل این سرباز عراقی با حیرت می نگریستم. برایم عجیب بود، این سرباز برعکس بقیه سربازان گارد ریاست جمهوری جسم بسیار نحیف و لاغری داشت. در همان حال که با دقت چهره سیه چرده او را ورانداز می کردم و برایش دلسوزی همراه با ترحم داشتم چرا که او را قربانی قدرت طلبی و زیاده خواهی صدام می دانستم، توجهم به جسم زرد رنگ درخشانی در انگشتش جلب شد. با دقت که نگریستم حلقه طلایش که نشان می داد متاهل بوده است، در انگشت دستش خودنمایی و جلوه گری می کرد. برای لحظاتی وسوسه شدم و با خودم نجوا کردم که ما در خط مقدم در حال جنگ هستیم و این سرباز هم که کشته شده پس حلقه طلایش غنیمت جنگی است. کمرم را دوتا کردم و خم شدم و دستم را به سوی دستش دراز کردم تا حلقه طلا را از انگشت دست اش بدر آورم. که ناگهان خشکم زد احساس کردم کمرم سوخت. حتی به گمانم آمد که صدای فرو رفتن تیر در کمرم را شنیدم. با اضطراب بلند شدم و با وسواس کمرم را از دو طرف لمس کردم. خدا را شکر کردم این احساس ناشی از وسواسم نسبت به درستی یا نادرستی اقدامم برای بدست آوردن غنیمت بود در حالی که اصلا تیری نخورده بودم و بدنم کاملا سالم بود. به عبارت دیگر قلبم لحظه ای به عقلم تلنگر زد که نکند الآن در همان حال به چنگ آوردن غنیمت هدف تیر و ترکش قرار بگیرم و کشته راه غنیمت شوم. در واقع در آن لحظه من گرفتار در برزخ میان دو احساس شده بودم. از خیر حلقه طلا گذشتم.
در حقیقت همانند کسی که در یک کارزار سخت پیروز شده است با احساسی مملو از نشاط و آرامش از جسد سرباز ارتش صدام دور شدم و در حالی که چشمان ثابت آن جسد به اعماق کانال دوخته شده بود و بدن نحیفش به داخل سنگر خزیده بود او را به اعمال خودش واگذاشتم و خیلی سریع از صحنه ای که لحظاتی برایم برزخی از دو خواسته، دو مطالبه، دو جدل، دو عالم و دو احساس ساخته بود گریختم و به سرعت دور شدم. امروز که آن صحنه خوف و خطر را مرور می کنم مطمئن هستم که پیروزی در آن میدان را باید نتیجه دعای خیر مادران و پدران بزرگ و مومنی بدانم که بدرقه راه مان می کردند.

🕯 سلاح مرموز و ناجوانمرد

✍️در حالی که تیربار گرینوف را به سختی حمل می کردم، جسد بی جان سرباز بعثی که در کانال جامانده بود را به اعمالش واگذاشتم و چند کلیومتر جلو رفتم و دوباره رفقای گروهان و دسته را پیدا کردم. بعد از مدت کوتاهی و درحالی که روز به نیمه نزدیک می شد، در نهایت فرماندهان گروهان دستور دادند تا توقف کنیم. یک خاکریز حدود ۵۰ متری به صورت جنوبی - شمالی در عرض و بین خاکریز اول و خاکریز دوم ارتش صدام که شرقی - غربی ایجاد شده بودند، انتخاب کردیم و در داخل کانالی که در وسط خاکریز حفر شده بود سنگر گرفتیم. من تیربار همراهم را که به سختی تا اینجا کشانده بودم روی لبه کانال گذاشتم و منتظر اذان ظهر ماندم و بعد از ادای نماز با تیمم و بدون خارج کردن پوتین - که تا چند روز در پایم جا خشک کرد - نهار دلچسبی آوردند که فارغ از محتوای آن یکی از بهترین وعده های غذایی در طول زندگیم بود، خوردم.
در مورد پذیرایی در جبهه، باید یک نکته مهم را برای مخاطبان به ویژه جوانان عرض کنم که ما در طول حضور در پادگان ها، اغلب غذای روزانه عامه مردم مانند لوبیا پلو، عدس پلو، قیمه، کنسرو لوبیا، کنسرو بادمجان و...، که با برنج تایلندی پخته می شد می خوردیم. برنج تایلندی در آن روزگار قوت عامه مردم بود که به دلیل کیفت نامرغوب و زمخت اش، امروزه به کامل از وعده غذایی مردم حذف شده است. وقتی به ایام عملیات نزدیک می شدیم، کیفیت غذا تغییر محسوسی می کرد به صورتی که کنسرو تن ماهی و چلو مرغ که در آن ایام غذای فاخری بود، جایگزین کنسروهای لوبیا و بادمجان و قیمه و... می شد. به گونه ای که این مساله به طنز بین رزمندگان تبدیل شده بود که هرموقع پلو مرغ یا تن ماهی در وعده غذایی قرار می گرفت آن را از شواهد و قرائن نزدیکی عملیات برمی شمردند. البته هدف بنده از بیان این نکته توجه دادن جوانان عزیز به مشکلات اقتصادی در آن دوره است که در نوع و تنوع غذا هم مشخص بود. بنابراین به رغم وجود مشکلات اقتصادی در دوره حاضر، وضع اقتصادی امروز با مشکلات دوره جنگ قابل مقایسه نبوده و نیست.
از خواندن نماز و خوردن ناهار ظهر که فارغ شدم، پشت تیربار گرینوف خودم قرار گرفتم. در فاصله ۲۰۰ متری عراقی ها مستقر بودند. در آن فاصله یک جاده ی سیاه رنگی بود که از دور به نظر آسفالت شده می آمد. یک افسر گارد ریاست جمهوری صدام که هیکل درشتی هم داشت، با کمال جسارت هر چند دقیقه یکبار می آمد روی جاده آسفالت می ایستاد و با آرپی چی به طرف ما موشک ضد نفر و زمانی شلیک می کرد که به دلیل انفجار خودکار بر روی سرمان، نفرات خودی در برابر آن بسیار آسیب پذیر بودند. (موشک زمانی موشکی است که پس از شلیک و طی کردن مسافت مشخص به صورت خودکار در آسمان منفجر و ترکش های آن از آسمان و از بالای سر رزمندگان، بر روی زمین پخش می شد). هر چه با تیربار به سمت او شلیک کردم بی نتیجه بود. دنبال راه حل بودم که بالاخره یک آرپی چی جامانده از بعثی ها پیدا کردم و موشک ضدنفر و زمانی را داخل لوله آرپی چی گذاشتم و منتظر شدم تا سرباز بعثی دوباره روی آسفالت دیده شود. مدتی بعد سرباز بعثی با غرور آمد و در حالی آرپی چی بر روی دوشش بود روی آسفالت ایستاد و داشت آماده می شد که گلوله آرپی چی به سمت ما شلیک کند. من آرپی چی را از ضامن خارج کردم روی سر او را نشانه گیری و شلیک کردم. گلوله ضدنفر آرپی چی وقتی روی سرش رسید منفجر شد و او بی اختیار روی زمین پهن شد. پس از این حادثه دیگر از سرباز بعثی خبری نشد و بعد از آن هم کسی جرات پیدا نکرد بیاید روی جاده آسفالت و مانور جسارت و شهامت بدهد.
با فروکش کردن تب تهاجم شب های گذشته و درگیری های اوائل صبح، بعد از ظهر فضا تا حدودی آرام شده بود. هرچند درگیری های رودرو تا حدی کاهش پیدا کرده بود ولی شلیک سلاح های منحنی زن مثل خمپاره به شدت ادامه داشت. در میان سلاح های منحنی زن، خمپاره ۶۰ میلیمتری از همه مرموزتر و ناجوانمردتر بود؛ چرا که هنگام فرود و قبل از انفجار گلوله، هیچ صدایی از آن شنیده نمی شد و ناگهان در نزدیکی انسان صدای انفجار بلند می شد و تعدادی را زخمی یا شهید می کرد. در یک مورد در سمت راست ما به ناگاه صدای غافلگیر کننده انفجار بلند شد، رزمنده کهن سالی که کنارم ایستاده بود و بیش از شصت سال عمر داشت، فریاد زد: "آخ سوختم" و صورتش را به سمت من برگرداند. تا نگاهش کردم دیدم یک ترکش چدنی سرخ بر گونه اش فرو رفته و حدود سه سانتی متری ریش سفیدش را سوزانده و در اعماق گونه و در گوشت صورتش فرو رفته است. گو اینکه آهن داغ داخل آب گذاشته باشند، ریش، گوشت و استخوان در داخل حفره به هم چسبیده و در حال جلز و ولز بود. برای چند ثانیه ترکش را تا عمق چند سانتی متری و در داخل گونه او دیدم و بعد کم کم خون راه خود را باز کرد و از حفره بیرون زد و ترکش سربی در زیرفوران خون ناپدید و گونه اش سرخ فام شد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



یادمان عملیات کربلای ۵/روایتی از حضور رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس/گفتار ششم
نويسنده: علی مزینانی عسکری - یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱

🕯سجده برخون
🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

🔹️با گریختن گارد ریاست جمهوری ارتش بعث صدام و پس از مدتی تعقیب آنها، سنگینی سلاح و خستگی روحی - روانی، همراه با کم خوابی و استرس و هیجان چند شب قبل، جسم را کم رمق و جانم را آسیب پذیر کرده بود. در چنین وضعیت جسمی، روحی و روانی و فشار ناشی از عقب نشینی روز قبل و مواجهه مکرر با پیکر مطهر شهدا، باعث شد که از سرعتم کاسته شود. سرعت پیشروی نیروهای خودی هم به حدی بود که سامانه های متعارف نظامی و سازماندهی نیروها در شکل دسته و گروهان از هم پاشیده شده بود. در چنین شرایطی مهمترین مسئله ای که ذهنم را به خود مشغول کرده بود، جستجوی دو گروه بود؛
اول شناسایی آن چند رزمنده دلیر و شجاعی بود که با دمیدن روح مقاومت در سایرین، زمینه تغیر موازنه جنگ از شکست به پیروزی را مهیا کردند.
دوم یافتن بچه های گروهان و دسته خودمان بود.
بنابراین همزمان با حرکت به سمت جلو برای حل معمای ذهنی خودم در یافتن شخص و سنجش شخصیت افراد مورد نظرم، جستجوگری را آغاز کردم.
از دوستان حاضر در صحنه که شاهد ماجرای یورش جوانمردانه آن چند نفر در آن کارزار سخت بودند پرسیدم، آنها سه نفر را معرفی کردند. متاسفانه دو نفر را نمی شناختم و هرگز هم با آنها مواجه نشدم و تا کنون هم از سرنوشتان خبری نیافتم. ولی با مشخصاتی که دوستان برشمردند متوجه شدم نفر سوم، فرمانده دسته خودمان بوده است.


فرمانده دسته ما فردی به نام حسین مالداری بود (قبلا تصور می کردم که نام ایشان حسین محمدی است اما جستجوگری اسم ایشان درسایت بنیاد شهید پیدا کردم و تصویر ایشان راهم کشف کردم که در پایان به همین گفتار الصاق خواهم کرد)، او یک انسان ریز اندام و کوچک جثه ای بود از یک خانواده کشاورز و چوپان روستایی و (احتمالا با توجه به فامیلی ایشان اجدادش چوپان بودند) که در آن مقطع عضو رسمی سپاه شهرستان سبزوار بود. او سنی حدود ۲۵ سال (تاریخ تولد ایشان در سایت بنیاد شهید ۱/۱/ ۱۳۴۰) داشت. به رغم جثه کوچکی که به سختی به ۶۰ کلیو گرم می رسید روحی با عزمت و چهره ای جذاب از یک انسان ساده ولی صمیمی و محجوب داشت. به ویژه نشانه ای از عملیات خیبر بر چهره داشت که برای من تجلی داستان زخم ابروی مالک اشتر را عینیت می بخشید. داستان جوانمردی مالک اشتر را بارها در کودکی شنیده و یا در کتاب های داستانی به ویژه کتاب داستان راستان خوانده بودم. قصه شیرینی که از مالک برایم اسوه ای تاریخی ساخته بود که حال در عرصه دفاع مقدس برایم به حقیقت نزدیک می شد.
هنر دهر و لطف جنگ نقشی ظریف از اثر تیر مستقیم قناسه بر چهره آرام حسین مالدار طرح کرده بود که برای همیشه تصویرش در تخیلم ثبت شد. تیر قناسه سمت چپ صورت او را خراشیده بود بگونه ای که از کنار دهان و نزدیکی محل تلاقی دو لب و تا کنار گوش را شکافته بود و یک شیار در گونه چپش ایجاد کرده بود که مثل یک نوار سفیدرنگ، ریش حنایی رنگ و پر پشت و خوش حالتش را به عرض نیم سانتی متر به دو بخش بالا و پایین تقسیم نموده بود. او انسان بسیار کم حرف و محجوبی بود و در طول مسئولیت اش به عنوان فرمانده دسته، به جز در زمان آموزش نظامی و یا جلسه توجیهی عملیات، کمتر از او سخن دیگری شنیده می شد و موقع سخن گفتن هم لهجه ترکی او ماهیت روستازادگی و نجابتش را بیشتر برملا می کرد. هر چند، وقتی با او مواجه می شدیم، همیشه نیمه راست صورتش تبسم دلنوازی داشت و نیمه چپ صورت به دلیل شیار قناسه، ثابت ولی پر جبروت می ماند.
قبل از عملیات از همین فرمانده در مورد علت شیار در نیمه چپ صورتش پرسیدم. در پاسخم در حالی با لهجه ی شیرین فارسی - ترکی و با ادب و حیایی روستایی سخن می گفت شرح داد که: "در عملیات خیبر غواص بودم و در حین شناسایی سنگرهای کمین دشمن در داخل آب های هورالعظیم، افراد مستقر در سنگر کمین دشمن بعث متوجه حضورم در نزدیکی سنگرشان شدند و با قناسه به سمت من تیراندازی کردند که یک تیر از گوشه لبم تا کنار گوشم را شکافت که با وجود خون ریزی، به سختی و شناکنان خودم را به دوستان رساندم."
بنده قبل از شروع عملیات کربلای پنج به حسب اتفاق نیمه شبی بیدار شدم و دیدم این فرمانده با اخلاص در گوشه ای از پادگان شهید برونسی برای خود محفل انس با معشوق برپا کرده و چادر را محراب، و محراب را سکوی وصال با معبود قرار داده و با تمام وجود به تعبد و تهجد مشغول است.
الغرض پس از آنکه شنیدم او یکی از همان سه نفر جوانمرد صحنه حماسه تغییر موازنه شکست به پیروزی است، بیشتر مشتاق یافتن شدم. در داخل کانال به دنبالش گشتم تا به حسب حق فرماندهی که به گردنم داشت با افتخار از حماسه سازی اش بپرسم و برای ادامه ماموریت و در ادامه نبرد مجددا تحت فرمان او طی طریق کنم. پس از مدتی جستجوگری محل حضور او را در درون کانال به من نشان دادند. جلو رفتم دیدم در حالی که بادگیر سبز رنگی به تن داشت در حال سجده بر روی زمین آرام گرفته بود. نزدیکتر رفتم دیدم صورتش بر سجاده ای از خون تازه به قطر حدود ۴۰ سانتی متر قرار گرفته است و در همان حال سجده، بدن پر از تیر و ترکش نارنجک اش در کانال و در سجده جامانده است و روح پر از اسرار و بلندش، مهمان جوار رحمت حق شده است.
بله شهید حسین مالدار یک روستا زاده ترک زبان اهل روستای خرم آباد بخش جوین، از همان کسانی بود که در هنگام تنگ شدن عرصه بر فرزندان عاشورایی امام خمینی (ره) با جسارت و شهامت بر خلاف قاعده شکست، به جای پشت کردن به دشمن رو به دشمن می رفت و جوانمردانه در چند قدمی آنان به صورت تن به تن به مقابله با آنان برخواسته بود. حال تصور کنید یک فردی با قد حدود ۱۶۰ سانتی متری و وزن حداکثر ۶۰ کیلو گرم چگونه با سربازان گارد ریاست جمهوری صدام که از نظر قد از او بسیار بلندتر و از نظر وزن برخی مواقع دوبرابر وزنش بودند، مقابله کرده است. بعدها از دوستان نقل و قول شنیدم که در هنگام درگیری تن به تن با افسر گارد ریاست جمهوری صدام گلاویز شده بود که افسر بعثی با سلاح کمری چندیدن گلوله هر چه بود به ایسان شلک کرده و احتمالا در پایان تسر خلاصی هم به سر و صورتش زده بود.
شهید حسین مالداری مزد مقاومت و فداکاری را از معبود گرفت و به مصداق آیه: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»(سوره فجر/۲۷تا۳۰) حتی در هنگام شهادت در هئیت یک عبد با اخلاص در حال سجده و با همان تبسم همشگی جسم و جان را یکجا تقدیم جان آفرین کرده بود. بادگیر روی سرش را کمی کنار زدم صورتش متمایل به راست بر روی سجاده خون در سجده بود و سمت چپ صورت دیده می شد ولی این بار آرامش و رضایت در صورت جوانمردانه اش می درخشید و با انسان نجوا می کرد، حتی با وجود شیار خشن و ناجوانمردانه ای که تیر قناسه بین دو لب تا کنار گوش چپ اش.

🔹️شهید حسین مالداری فرزند نیاز علی در تاریخ 40/1/1 در روستای خرم آباد منطقه جوین سبزوار بدنیا آمد . تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند و تحصیلات دوره راهنمایی را در روستای حکم آباد سپری کرد . سپس به سبزوار نقل مکان کرد و تحصیلات دوره متوسطه را در سبزوار گذراند . در جوانی به تهران عزیمت نمود و به شغل جوشکاری مشغول شد . حسین اوقات فراغت را با مطالعه کتابهای مختلف سپری می کرد . او فردی خوش اخلاق ، ساده زیست و صبور بود . با اطرافیان به نیکی رفتار می کرد و به مستضعفان و محرومان کمک می نمود . بسیار مؤمن و متدین بود و به نماز اول وقت اهمیت می داد و در برابر مصائب و سختیها فقط به خداوند متوسل می شد . به اهل بیت (ع) عشق می ورزید و در مراسم مذهبی فعالانه حضور می یافت و به نماز شب علاقه خاصی داشت . وی قبل از انقلاب اسلامی درتظاهرات و راهپیمایی های مردمی تهران بر ضد رژیم پهلوی شرکت می کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای سیاسی خود خصوصاً شرکت در راهپیمایی ها و نماز جمعه ادامه داد و در پایگاه بسیج فعالیت می نمود .حسین در سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و از تاریخ 10/10 بارها و بارها به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و فرمانده دسته گردان عبدالله از لشکر 5 نصر بود . او در سال 1365 ازدواج نمود و پس از چند روز به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام شد و سرانجام در تاریخ 65/10/22 در منطقه شلمچه و در جریان عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نایل شد .پیکر پاک و مطهرش را پس از تشییع باشکوهی در زادگاهش روستای خرم آباد به خاک سپردند .

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



یادمان عملیات کربلای ۵/روایتی از حضور رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس/گفتار پنجم
نويسنده: علی مزینانی عسکری - سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱


🕯 بازگشت به خویشتن
🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

آری عزیزان مخاطب، الگوهای ما در تاریخ اسلام همچون قیام مختار، قیام زید بن علی بن حسین (ع)، قیام شهید فخ و... تا دوره معاصر مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، شهید نواب صفوی، شهدای هیئت های موتلفه اسلامی، شهدای جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم با تکیه بر درس مقاومت که از فلسفه قیام عاشورا آموختند برای صحنه های سخت آماده شدند تا عبرت نسل امروز نشوند. پس فلسفه مقاومت امروز ما در برابر زیاده خواهی و خدعه و نیرنگ سلطه گران و سلطه جویان هم باید با تکیه بر درس آموزی از قیام عاشورا و دفاع مقدس و یا برای عبرت نشدن برای آیندگان باشد. بنابراین عاشورای ۶۱ قرن اول هجری، دفاع مقدس و دفاع از حرم در تاریخ معاصر برای درس آموزی از گذشته و عبرت نشدن برای آیندگان است.

✍️در زمانی که در حال عقب نشینی بودیم ️دیدن جنازه مطهر شهدا به ویژه جنازه شهید علی اکبر هاشمی و مجروحین که به صورت متراکم در کف کانال بر روی هم افتاده بودند، غیرتم را تحریک و وجدانم را آماده تحول کرده بود. درحالی که اغلب از مقابل دشمن می گریختند دو یا سه نفر از انتهای کانال به سمت جلو و رو به دشمن جلو می رفتند و همزمان فریاد می زدند و جملاتی حماسی را با تمام وجود فریاد می زدند. برخی از جملات عبارت است از: "برادران کجا می روید، شهدا و مجروحان را به چه کسی می سپارید، چگونه فردا در دادگاه عدل الهی و در برابر سید الشهداء قرار گیرم و چه توجیهی دارید که از مقابل دشمن گریختیم، تو را به خدا برگردید، اگر شما عقب نشینی کنید سایر رزمندها و گردان ها در سایر خطوط قیچی می شوند، تو را به جان امام و شهداء برگردید و..."

البته این جملات قریب به مضمون است. چرا که الان بعد از سی و دو سال یادآوری عین جملات حماسی که در آن صحنه خوف و خطر توسط آن سه نفر فریاد زده شده خیلی سخت است. ولی هیچ رزمنده ی دوران دفاع مقدس نیست که در طول جنگ چنان صحنه هایی را تجربه کرده باشد و یا چنین جملاتی را نشنیده باشد.

بنده که در کنار پیکر شهید هاشمی بودم و دیدن جنازه او و سایر شهدا روحم را آزرده بود به ناگاه از جا بلند شدم و با آن سه نفر همراهی کردم و بلافاصله از کف کانال بلند شدم و همانند فنری که به ناگاه می جهد، خیلی سریع از دیواره کانال که حداقل نیم متر از قدم بلندتر بود بالا رفتم و خودم را آنسوی خاکریز رساندم و در شیب خط خاکریز به پدافندی خودمان - قبل از عملیات - قرارگرفتم. در همان حال از شیب خاکریز در جستجو سلاحی برای تهاجم بودم که یک تیربار گرینوف پیدا کردم که به دلیل عقب نشینی رها شده بود. پس از برداشتن تیربار بالای تاج خاک ریز به سمت جلو حرکت کردم دوستی فریاد زد برادر بیا کنار آب، از اینجا بعثی ها دارند جلو می آیند. جلو رفتم و در شیب خاک ریز به سمت باتلاق یک دسته کماندوهای گارد ریاست جمهوری صدام با جبروت ظاهری دیدیم که اغلب نفرتشان وزن سنگین و پروارشده داشتند. آنها در فاصله حدود ۲۰ تا ۳۰ متری، با جسارت و نیم خیز تیراندازی می کردند و آرام آرام و به سوی ما می آیند.

در حالی که از نظر توانایی جسمی قدرت تسلط کامل بر وزن تیربار را نداشتم، تیربار را روی یک بلند کوتاهی از خاک ریز گذاشتم و پس از مسلح کردن و با فریادهای مکرر الله اکبر، یا حسین و... به سمت عراقی ها شلیک کردم. در شرایطی که قادر نبودم به خوبی فشارهای ناشی از تیراندازی تیربار را بر شانه راستم به خوبی کنترل و تحمل کنم و تیرهای زیادی را به خط می زدم اما تعدادی از نیروهای گارد ریاست جمهوری با همان لباس های سبز لجنی مثل صحنه آهسته فیلم های سینمایی از دو طرف تعادلشان را از دست داده و می افتادند و یا اینکه از شدت وحشت خودشان پر می کردند و به مثابه باری سنگینی که از روی بلندی بیفتد محکم به زمین می خوردند و به مثابه اسفالت روی زمین پهن می شدند.
البته نمی توانم تضمین کنم این تحول و تهور که در من به وجود آمده بود از روی اخلاص یا شجاعت و برای خدا بوده باشد یا از روی خشم و یا ...اما هر چه بود صحنه ی به یاد ماندنی برای خودم و دوستانم خلق شد و ان شاءالله که کاتب اعمال، تلاش های ما را با لطف و کرم خالق حماسه ها و در کنار اخلاص سایرین به ویژه شهدا و در آن فضای معنوی ثبت نموده باشد.
با فریادهای آن سه بزرگوار که قبلا ذکرشان گذشت و دیدن شهدا و مجروحین، پس از یک دوره فطرت ۱۵ دقیقه از عقب نشینی همراه با احساس ذلت و حقارت، زمان عزتمندی و فتح آغاز شده بود. تقریبا همه رزمندگان بازگشتند و ورق نبرد به طور کامل برگشت. همه با سرعت رو به جلو هجمه بردند و این بازگشت ناگهانی و همراه با فریاد الله اکبر باعث ایجاد رعب و وحشت زیادی در ارتش صدام شد. احتمالا آنها پیش خودشان عقب نشینی موقت ما را فریب تاکتیکی تصور کرده بودند و به همین خاطر دچار غافلگیری شدند و در حالی که تلفات سنگینی را متحمل شده بودند به سرعت شروع به عقب نشینی کردند.

آنچه مسلم است قتلگاه شهید هاشمی و سایر شهداء برای من و بسیاری از رزمندگان مبداء بازگشتن به خویشتن بود به گونه ای که از زندان رخوت و از حالت فرار در برابر دشمن رهایی یافتم و به رویکردی تهاجمی و عزتمندانه علیه دشمن دست یافتم. پس از این تحول، پیشروی به حدی سرعت گرفت که به خاطر سنگینی سلاح مجبور بودم کندتر از دیگران حرکت کنم. وقتی جلوتر رفتیم و کمی که از تب و تاب نبرد اولیه کاسته شد، تازه متوجه شدم تلفات نیروهای گارد ریاست جمهوری صدام چقدر سنگین تر از تلفات ما بوده است. در همان حالت پیشروی سرنوشت سه نفری که باعث بازگشت سایرین و تغییر موازنه شکست به پیروزی شده بودند و جستجوگری برای یافتن آنان برایم رقم زد...

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



حنای دامادی / براساس خاطراتی از برادران شهید محمدتقی و حسین مزینانی(گلبهاری)
نويسنده: علی مزینانی عسکری - چهارشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۱

🖌نویسنده؛ طیبه مزینانی


سرش را روی کاغذی خم کرده و می نویسد؛ می گویم: «محمدتقی!»
«جواب می دهد: «بله مامان؟»

«بطری آب را از تو یخچال برمی دارم و می پرسم: «چی داری می نویسی؟»
می گوید: «هیچی»

در حالی که لیوان را پر از آب می کنم می گویم: «مگه می شه هیچی رو نوشت؟»
می خندد و می گوید: «دارم وصیت نامه می نویسم!»

می گویم: «تو وصیت نامه چی می نویسی؟»
می خندد و می گوید: «ان شاءاللّه به موقع، خودتون می فهمین. آدم وصیت نامه رو می نویسه تا بعد از مردنش بخونن، نه قبلش»

محمدتقی را آورده اند، می روم کنارش دستش را از کنار پهلویش برمی دارم. به حنای کف دستش که نگاه می کنم، خاکی رنگ شده است خم می شوم تا لب هایم را روی کف دستش بگذارم، قطرات اشکم، خاک کف دستش را می شوید؛ رنگ حنا، سرخ و سرخ تر می شود.

کاغذ را از توی پاکت بیرون می آورم و بازش می کنم حسین می گوید: «بده من بخونم!»

کاغذ را به دستش می دهم.می گوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم...»

همه مان چشم به دهان حسین دوخته ایم چند دقیقه بعد، حسین می گوید: «محمدتقی، تو وصیت نامه اش، وسایل شو بخشیده به من»

می گویم: «همه شو بردار، باشه مال خودت.»

ساک برادرش را برمی دارد و می گوید: «با من کاری ندارین؟«

می گویم: «کجا؟»

می گوید: «جبهه، با وسایل محمدتقیم!»

صدای آرام گریه مردانه ای از خواب بیدارم می کند، پتو را کنار می زنم و از جا بلند می شوم صدا از طرف اتاق حسین می آید چشم هایم که به تاریکی عادت می کنند، به طرف اتاقش می روم و آرام، در را باز می کنم حسین، روی سجاده، سرش را روی مهر گذاشته و گریه می کند صدایش می زنم: «حسین جان؟»

ساکت می شود سرش را بلند می کند و خودش را جمع و جور می کند می گویم: «تو که خودتو هلاک کردی! شب برای خوابیدنه، فردا هم که می خوای بری جبهه. بگیر بخواب مامان جان، تازه اومدی مرخصی و خسته ای!»

می گوید: «چشم مامان!» در را می بندم دوباره صدای گریه اش به گوشم می رسد دوباره در را باز می کنم می گوید: «مادر! یه کم برام حنا خیس می کنی؟»

می گویم: «مگه قرار این دفعه بری داماد بشی؟»

می خندد و می گوید: «مگه بده؟»

می گویم: «نه، اما...»

می گوید: اما نداره مامان! حضرت زینب(س) تو کربلا، 72 تا شهید داد، صبوری کرد، شما می ترسی بچه های شهیدت دو تا بشه؟

می گویم: «نه مادر! فقط ...»

می گوید: «حنا یادتون نره!»

بلند می شوم و کیسه حنا را از رو کمد برمی دارم حنا و آب را می ریزم تو کاسه و هم می زنم می آید جلو رویم می ایستد و می گوید: «دوست دارم خودت برام حنا بذاری.»

مشتی حنا برمی دارم دست هایم سرد سرد شده اند حنا را می گذارم کف دستش، با سر انگشتانم پهن می کنم و می گویم: «ان شاءاللّه حنای دومادیت باشه مادر!»

می خندد و می گوید: «خدا از زبونت بشنوه مامان»

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



روزی روزگاری در مزینان ...بخش هفتم؛ اولین هیئت در مزینان
نويسنده: علی مزینانی عسکری - جمعه نهم دی ۱۴۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️با سلام و آرزوی سلامتی برای شما بزرگواران که هر یک از شما شاخ و برگ درخت کهنسال و تنومند مزینان کهن می باشید. از مزینان به ظاهر کوچک اما ریشه دار.
در این نقطه از جغرافیای بزرگ ایران چه انسانهایی که در جغرافیای جهان ساکن شده اند و ما آنان را کمتر می شناسیم. مزینان کجا؟ترکیه، دبی ، ایتالیا، آلمان، ژاپن، مکزیک، استرالیا، کانادا، آمریکا، انگلیس و...کجا! بسی جای تعجب است در زمانی که خیلی از شهرهای بزرگ راه تهران را بلد نبودند مزینانی ها در کلن آلمان زندگی می کردند. چهار پزشک مزینانی در آلمان فرزندان و نوادگان مرحوم ذبیح اله خان مزینانی، در ایتالیا آقای حسین خواجوی و آقای ناطقی، آرمین محمدی و احسان سویزی نوه حاج محمدحسین محمدی ، دکتر آتوسا محمدی، مهندس مهران محمدی، لیلا محمدی، در انگلیس فرزندان احمد چوبینی مزینانی و خانم درخشان. در آمریکا فرزندان حاج حمید آقای خواجوی، دکتر مهدی شریعتی فرزند مرحوم حاج شیخ محمود، فرزندان سعیدخان خواجوی. در فرانسه نوادگان استاد شریعتی، مکزیک فرزندان کربلایی حسن رضا در ترکیه چندین خانواده که تعدادشان بسیار و زمان و حوصله بسیار می طلبد ...

روزی به مرحوم حاج حمید خواجوی گفتم: آیا در آمریکا بفکر و یاد مزینان هستید؟ اشک در چشمانش حلقه بست و گفت نقشه ای قدیمی از ایران بر بالای سرم به دیوار نصب کرده ام که سرم را به سمت ایران و مزینان می گذارم و می خوابم و همین طور مرحوم سعیدخان خواجوی که یادشان گرامی باد.
ای مزینانی که ریشه در کویر و شاخه در پنج قاره جهان داری کاش فرزندانت کسانی که در گهواره تو خوابیدند و امروز از دامان پر مهرت دور شده اند نقشه ای بر بالین خود داشتند و به یادت بودند. عزیزانی از مزینان در هندوستان و...
با تمام این پراکندگی؛ یک روز به عشق امام حسین علیه السلام اکثرشان در دامن سرشار از عطوفت و مهربانیت به بهانه عاشورا یک کنگره ی بزرگ تشکیل می دهند و تجدید دیداری دارند.
مزینان و خیابان وسیعش
مزینان است و تاریخ رفیعش
مزینان است و فریاد ضمیرش
شهید شمع گفته در کویرش.

عاشورا این میراث گرانبهایی که در ینگه قلعه دوتکیه ی بزرگ داشت و دو تکیه توسط مرحوم‌ حاجی خان بزرگ یعنی حاج آقا محمد بنا گردید که حیات هیئت و ساختمان هیئت محترم علی اکبری به همت مرحوم سیدحسن حسینی بعد از چندین سال در آن زمین بنا گردید مکانی بنام تکیه خرابه؛ و دیگر تکیه حاجی خانی در کوچه سرهنگ. هرکجا نام خان و خواجه می آید اکثرا به یادزور و ظلم و جنایت می افتیم اما در مزینان اکثر موقوفات و تکایا بنام امام حسین و یارانش از اموال خوانین و بزرگان مزینان بوده است .روحشان شاد...

و اما چگونگی احداث و ایجاد اولین هیئت بعد از مسجدجامع و تکایا در مزینان جدید

به گفته بزرگان و افراد مسن در این دیار کهن؛ روزی مرحوم محمدعلی قصاب و سالارعباس و حاج عباس رفیعی و آقا حبیب اله خواجوی و حاج آقا حسین خواجوی و آخوند ملا عبدالعلی و مرحوم کربلایی قربان عطار و چندین جوان دیگر تصمیم به ایجاد یک هیئت بنام ابوالفضلی می گیرند نزدیک محرم است دلها هوایی شده مجلس روضه خوانی بعد از مصیبت سیل برایشان لذت بخش است.اولین مجلس رسمی در منزل سالارعباس بر پا می شود اما هزینه دارد همه دست به دست هم می دهند ولی بازهم قند و چای و فرش کم دارند اینجا به مرحوم حاج محمدعلی محمدی رجوع می کنند او که حاجی و کربلایی هم بوده می گوید الباقی هزینه ها با من .حاجی محمدی وضع مالی خوبی داشته سه سهم آب مزینان و سه سهم آب ینگه قلعه سه مغازه و منزل فعلی حاج قربانعلی رفیعی متعلق به ایشان بوده . مرحوم کربلایی غلامرضای رمضان‌ می گفت او مردی مستجاب الدعوه بود. اگر کسی برای مشکلی به ایشان مراجعه می کرد دست رد به سینه ی او نمی زد.

هیئت ابوالفضلی دایر شد بعد از چند سال منتقل به منزل ملاحسین سلیمی و بعد محل مزار خرابه و بعد از آن کوچه پایین منزل مرحوم ناظم و منزل فعلی عبدالحسبن نیکوفر و بعد از آن تیمچه خریداری می شود همین مکان فعلی هیئت ابوالفضلی مزینان که غرفه،غرفه بود و در حیات این تیمچه چندین بوته انگور و درخت انار وجود داشت. حوض آب بسیارعالی و شیربرنجی آن با پله های آجری (خشت پخته).بعد از چند سال تخریب و بنای جدید آن حدود سال چهل و چهار ایجاد گردید و امروزه محل حاجت خیلی از دردمندان می باشد.بربالای سردر این خانه نوشته است
کس در این درگه نیامد باز گردد ناامید
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست

الحاقیه...

✍️خوب به یاد دارم ورودی هیئت ابوالفضلی طاقنما و سفیدکاری شده بود و سمت راست یک تختِ گلی و درب ورودی با رنگ سبز و میخ های گرد و دو حلقه و زنجیر و بالای آن تابلو سبزرنگ ؛تاسیس ۱۳۰۷ هجری قمری با بیت"کس در این درگه نیامد بازگردد ناامید/گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
شب اول ماه محرم حضور در هیئت شور و حال وصف ناپذیری داشت ماه مبارک رمضان باتمام تعاریف قرآنی هیجان محرم را نداشت اشتیاق نونهالان و حضور در کنار بزرگترها و ترس از هرگونه حرکت نابجا از مدیر و مسئولین و ریش سفیدان محترم باعث می شد تا یک هیئتی تمام عیار باشیم . خوش آمدگویی داخل شبستان روی یک چهارپایه کوچک چوبی هیئت توسط حاج اکبر محمدی، برقراری نظم توسط حاج آقای توکلی؛ آب آوردن محمددائی کربلائی غلامرضا برای تهیه چائی و طبخ غذا از آب چشمه قنات مزینان؛ آشپزخانه سیاه و دیگ های بزرگ برروی اجاق گِلی در ضلع شمال شرقی و ثبت نام اسامی هیئت با خطی زیبا و خوانا بر دیوار آشپزخانه؛ فرشهای دست باف تبریز و مشهد و محلی؛قالیچه های بلوچی؛ سماوربزرگ هیئت روی میز؛ زحمات و خدمات دو نفربنام حسن که بعدها هر دونفربه حج مشرف شدند و حاج حسن ( حاج حسن ناطقی و حاج حسن کربلایی محمدعلی)دو وردست ورزیده در کناردائی کربلایی غلامرضا نوحه های بسیار سنگین و وزین مداحان محمدصدیقی؛ حاج اکبرکربلایی عباس و حاج قربانعلی عسکری و حاج حسین تاج و مرحوم ملاابراهیم طالبی و کربلایی عبداله و رحمت اله و چاوشی حاج محمدحسین محمدی و سیدنوراله و حاج میرزاحسن نجار و اوج هیجان در سینه زنی و غش کردن حاج حسین حسن عباس و پیراهن کندن علی اکبرخانه خودی و دیگر اعضای محترم با شعار "هرکه را عشق حسین برسربود عریان شود" و صدای سینه زدن ها که در هیئت بسیار محکم و عالی طنین انداز بود .سینه های سرخ شده بر اثر شدت ضربات دست گویا همه افسوس می خوردند و می گفتند ای کاش در کربلا بودیم تا یاریت می کردیم یاحسین ابن علی، پهن شدن سفره هایی که فقط بوی پارچه می داد، بشقابهای دو نفره قاشق های نوبتی. شروع مجلس با ذکرصلوات پایان سفره اطعام با ذکرفاتحه اخلاص، سینه زدن مرحوم حاج رمضانعلی کربلایی حسن که توجه بسیاری را بخود جلب می کرد صدای حسین گفتن آهسته و زیرلب سینه زنها در بین نوحه خوانی ها و آه که شیرین بود صدای تشنه ای که باگفتن یاعباس علی، سقای مجلس با پارچ مسی و لیوان روحی وی را سیرآب می کرد و منبرهای پر از حوادث تاریخ بمناسبت محرم و حرکت امام حسین(ع) و یارانش از مدینه تامکه و بیعت نکردن آن بزرگوار با یزید و روضه آخر منبرکه بدون بلندگو روحانی محترم حاج آقای شریعتی را یاری می کرد. و صدایی که با دست بر پیشانیها می خورد گریه های واقعی ؛ چه نوری داشت چراغ توری های سه پایه بلند و کوتاه و چراغ توری معمولی و کم نور شدن آنها به جهت کم شدن باد داخل مخزن و تلمبه ای که مرحوم غلامحسین کربلایی محمدعلی عباس، عموابراهیم و دیگر جوانان بلافاصله با آن چراغها را باد می کردند. و اصغر کربلایی محمدعلی و شهیدمحمدعلی باقری باچائی های آخر مجلس چه شور و هیجانی داشت.

آخر شب یک نفر با چراغ توری حاج آقا شریعتی را تا منزل همراهی می کرد.ای وای که دیگر کسی شفا نمی گیرد!؟ در زمانی که بهداشت مانند امروزه رعایت نمی شد تمام اعضای هیئت با یک یا دو لیوان آب می نوشیدند و بعد از خوردن آب لبه ی لیوان را با سینه ی دستشان پاک می کردند تا اثری از لب و دهانشان بر لیوان نماند اگر بگویم یک نفر تا آخر منبر از مجلس بیرون نمی رفت دروغ نگفته ام. اگر کسی وسط منبر حرکت می کرد و بیرون می رفت همه تعجب می کردند اما چنانچه بعد از دقایقی بر می گشت به او می گفتند از ما راضی باش غیبتت کردیم که شاید مجلس را ترک کرده ای و او می گفت اختیاردارید.
بخاطر اینکه هیئت های دیگر مجلس شام نداشتند اعضای محترم دیگر هیئات بعد از صرف شام هیئت ابوالفضلی برای استماع منبر می آمدند تا از منبر بهره مندشوند.
هر روز غروب صدای منادی بلند بود آقایان روضه دایره؛ هرکی مایله. هر چند با دیدن روحانی یعنی حاج آقا شریعتی که از بالای مزینان می آمد مردم خودبخود با وی همراه می شدند.
بهر حال رونق عجیبی در کار بود. دیوارهای هیئت سرتاسر از زیرسقف با پارچه های آن زمان با اشعار محتشم کاشانی زینت بخش هیئت بود . مجلس نوحه خوانی با نشستن چند مداح در کنار یکدیگر بصورت کُر اجرا می شد" ای شه غرقه به ... " .الله اکبر که چه حالی داشتیم .
آبگوشت با گوشت تازه گوسفندی و نان تنوری و همچنین آب قنات مزینان و ادویه فرومد وای که چه عطر و طعمی بهمراه داشت الحق والانصاف دست پخت دایی کربلای غلامرضا بی نظیر بود بطوریکه بعدها که پلو خوردن رایج شد اعضای هیئت هوس آبگوشت می کردند روح همه عزاداران امام حسین که دیگر دربین مان نیستند و علی الخصوص جوانان عزیزمان شاد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



یادمان عملیات کربلای ۵/روایتی از حضور رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس/گفتار دوم: زوزه های مرموز
نويسنده: علی مزینانی عسکری - جمعه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۱

🖌راوی و نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

محل پیاده شدن ما از خودرو تویوتا نزدیکی پشت خط پدافندی خودمان بود که قبل از عملیات آخرین لجمن - لبه درگیری - رزمندگان ایرانی بود. با ساعتی پیاده روی از یک جاده خاکی که از بین باتلاق به سمت کانال ماهی کشیده شده بود به خط پدافندی ارتش بعث عراق رسیدیم که حدود دو شب قبل شکسته شده بود. در بین راه به طور مسلسل وار انفجارهای پی در پی رخ می داد. وقتی صدای سوت خمپاره به گوشمان می رسید، همه فورا به زمین می چسبیدیم ولی در همان لحظه حاج هادی طالعی جانشین فرماندهی گردان - که چند سال پیش به رحمت خدا رفت - به راحتی سرپا ایستاده بود و در هنگام اصابت خمپاره بر زمین فقط صورتش را از سمت انفجار به سمت مقابل بر می گرداند. تصویر این صحنه سال ها برایم محل تامل بود و هیچ توجیهی به جزء واژه ترکیبی شجاعت و تدبیر برای این حرکت نیافتم. زیرا این صحنه در آن شرایط برای رزمندگان گردان که در حال عزیمت به خط مقدم بودند بسیار روحیه بخش بود.
با ورود گردان ها از جاده باتلاقی به خط پدافندی شکسته شده ارتش عراق، هر گردانی بر اساس خط حد منطقه عملیاتی لشگر خود تقسیم می شدند و به سمت منطقه عملیاتی لشکر می رفت.
ماموریت لشگر پنج نصر که تحت امر قرارگاه نجف بود پس از ورود به خط اول و به موازات خط پدافندی ارتش صدام و به سوی جزایر بوارین و اروند رود بود. دقیقا به سوی ساختمان مجتمع پتروشیمی بصره که در آنسوی اروند رود قرار داشت و به خوبی از دور دیده می شد. از تقاطع جاده به خط پدافندی که به میدان سه راه شهادت گفته می شد تا اروند رود شاید حدود ۵ کیلو متر فاصله بیشتر نبود اما مسیر پر از موانع و هر چند متری خاکریز منقطع و متواتر بود و همزمان این مسیر همراه با اضطراب و انتظار ناشی از روند روبه رشد اوج گیری بود.
گردان ما ماموریت داشت داخل کانال خط پدافندی به سوی اروند رود (سمت چپ) حرکت کند و خود را به لجمن درگیری برساند و جایگزین گردان قبلی شود. کانالی که در آن به سمت جلو حرکت می کردیم تا خودمان را به مبدا درگیری برسانیم ‌شبیه یک کانال بتونی آب بود که به عرض حدود یک و نیم و حدود دو متر ارتفاع داشت به طوری که وقتی داخل آن حرکت می کردیم از اطراف دیده نمی شدیم.
کانال بسیار مجهزی و با مهندسی کامل و جامعی بود که برای جلوگیری از عملیات های غافلگیری رزمندگان ایران در منطقه بصره ساخته شده بود این کانال رو به نیروهای ما سنگرهای نگهبانی بتونی داشت که از طریق دریچه های کوچک فولادی دید خوبی به سمت جلو داشت. در سوی دیگر که به سمت نیروهای عراقی بود هم حدودا هر ۳۰ متر یک سنگر بتونی مستحکم جمعی ساخته شده بود که محل استراحت نیروهای عراقی یا انبار سلاح و مهمات های سبک و نیمه سنگین بود. سنگرها مملو از تجهیزات نظامی و امکانات رفاهی روز دنیا بود. شکستن این خط در شب عملیات خودش از عجایب جنگ بود که فقط از قدرت ایمان و اخلاص غواصان بر می آمد. در حقیقت بازگشت عزتمندانه غواصان نزدیک به ۳۰ سال بعد یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ به میهن اسلامی و تجلیل قدرشناسانه مردم از آنها را باید در همین اخلاص مومنانه آنها جستجو کرد.
شب ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در تاریکی قبل از نیمه شب به سوی لجمن درگیری حرکت کردیم داخل کانال به گونه ای تاریک بود که زیر پا دیده نمی شد. ولی بالای سرمان به جای سو سوی ستاره ها، آنقدر تیر رسام در رفت و آمد بود که ستاره ها دیده نمی شدند تیرهای رسامی که با زوزه های مرموز و به صورت زنجیره وار و همانند دانه های تسبیح شب نما، گاهی در یک خط مستقیم و گاهی به شکل نیم دایره از بالای سرمان عبور می کردند و در دور دست خاموش می شدند. از حق نگذریم فضای اضطراب آفرین و در عین حال زیبا، چشم نواز و خاطره انگیری بود. آنقدر دیدن نوارهای نورانی تیر رسام با هیجان و انگیزه درونی و استرس در هم آمیخته شده بود که اصلا متوجه زیر پای خودم نبودم.


ادامه دارد....

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



روزی روزگاری در مزینان ....بخش سوم؛ مزینان قدیم
نويسنده: علی مزینانی عسکری - جمعه یازدهم آذر ۱۴۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️ روزی در ایام نو خانمانی با موتور یاماهای آبی رنگ ۱۲۵ که مدت مدیدی زیر پایم بود به گشت و گذار در منطقه رباط و باغستان پرداختم و بعد از کمی دور زدن کنار آب مزینان در مکان غوطه گاه که امروزه اثری از آن نیست نشستم و لحظه ای به آب نگریستم و دیدم آن استخر قدیمی کمی بازتر شده یعنی از محل درخت توت که سمت بالای ورودی آب به محوطه غوطه گاه بود و دیگر اثری نیست !

در این اندیشه بودم و خاطرات گذشته را مرور و همچنین به یاد دوستانی افتادم که بودند و اکنون یا مهاجرت کرده و یا شهید شده اند و اگر هم هستند دیگر رغبتی به حتی دیدن این محیط ندارند. شاید هم دیگر وقت نمی کردند به این گونه گذشته ها بیندیشند و شاید من از رویاهای آنان بی خبر بودم .ناگاه دایره ای در پشت درخت توت که آب دیوارها را تخریب کرده بود نظرم را جلب کرد همان درختی که در گذشته از کنار و یا بالای آن دوستان قدیم شیرجه های ناب و جالب می زدند و با سر به دل آب فرو می رفتند و با غرور از سوی دیگر آب سر بر می کشیدند. چه خاطراتی و چه گذشته های شیرین و بیاد ماندنی که تکرار آن محال است!

دایره سفالین چشمانم را به خودش خیره کرد یاللعجب این دایره در کنار راه و در زیر آب گویای چیست ؟! رفتم به داخل خیابان دیدم مرحوم کربلایی غلامرضای رمضان جلوی مغازه ام نشسته، سلام کردم و جریان را گفتم سپس ایشان را بر ترک موتور نشاندم و به سوی هدف روانه شدیم دایره را به او نشان دادم و با دقت نگاه کرد سپس آهی کشید و نفسی تازه کرد فهمیدم حرفی برای گفتن دارد ؛ آهی به حرارت تنور داغ در گرمای کویر که حس کردم گویای رازی ارزشمند خواهد بود!!!

کربلایی غلامرضا شروع کرد به توضیح اسرار نهفته به این شرح که؛ اینجا تنوری بود در مسیر راه مسافران و نان بسیار مرغوب از گندم مزارع مزینان !
باهم رفتیم به جلو درب شاه عباسی نگاهی به حوض آب انبار کرد دوباره سکوت و بعد از گذشت دقایقی گفت: این مغازه هارا می بینی ؟ (البته دوستان بیاد دارند سه مغازه سمت راست و سه دهنه سمت چپ روبروی رباط در کنار آب انبار بود)گفتم: بله! گفت: این سمت فروش کشمش؛ مویز و همچنین محصولات مسافران رهگذر بود و سمت چپ یک باب طباخی با بهترین طبخ کله پزی که بوی عطر و طعم آن مشام هر رهگذری را نوازش می داد . کله پاچه داخل ظروف مسی و بعد از آن از تنور کنار آب نان تازه ی ناب و سپس در کنار آب روان مزینان کهن سفره ای پهن به وسعت دلهای گرم کویر مزینان و مشغول خوردن می شدند.
آب سرد و گوارا! نان داغ محلی و کله پاچه داغ، به به ، چه می شود! در آخر ادامه داد من چهارساله بودم که اینها را بیاد دارم و به همین خاطر عمر طولانی نصیب این آدمها بود . ناگهان ایستاد و گفت: روزی را بیاد دارم که همین قنات خشک شد آبی نبود و من در سن ده سالگی با دوستان هم سن و سالم درون جوی بی آب با ماسه های نرم و با ماهیان مرده سرگرم بازی بودیم.

بله در آن زمان سفره ی طبیعت در دل کویر گسترده و مزینان از هر لحاظ خودکفا بود . مردم دست رنجشان از مزارع به خانه یعنی از تولید به مصرف و مازاد محصول شان به دیگر روستاها می رفت. و حتی انگور و خربزه، هندوانه ، گندم ، جو، ذرت محلی، کاه ، یونجه، چغندر محلی، زیره ، پنبه .به طوری که به لحاظ تولید پنبه در حد بالا کارخانه پنبه (جین)در مزینان دایر می شود که به آن نیز خواهیم پرداخت و اشعاری که توسط اینجانب سروده شده بود و توسط جناب آقای دکتر احمد باقری بنام عزیزی دیگر چاپ شده بود. ناگفته نماند که اشعار منظور اولین بار توسط اینجانب به آقای محمود حاج محمد یوسفی تحویل گردید تا نامبرده برای پایان نامه ارائه نمایند که ان شاءالله در همین پایگاه تقدیم خواهم کرد.


به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



📚از خواستن تا شدن مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - سه شنبه هشتم آذر ۱۴۰۱

✍️دوستی می گفت: مردم مزینان آدمهای عجیبی هستند همگی سخنور و دانا که وقتی در باره کوچکترین مسأله ای با آنها حرف می زنی ساعت ها برایت سخن می گویند و بنا به گفته پدر بزرگم؛شاه پهلوی وقتی مبارزات و سخنرانی ها و آثار دکتر علی شریعتی را دید گفت بروید آب این مزینان را آزمایش کنید ببینید چه خاصیتی دارد که چنین شخصیت هایی پرورش می دهد!»

🔷پدرش اهل مزینان است و مادرش تفرشی و با احترامی که برای اقوام مادری خویش قائل است ولی علاقه خاصی به زادگاه پدری خود دارد و برای همین اولین اثر مکتوبش را نیز تقدیم کرده به مردم کهن دیار مزینان.

🔹سخن از خانم الهام مزینانی است فرزند یکی از همین مردمان خوش اخلاق و خوش برخورد مزینان به نام محمد فخاری است که آدم از مصاحبت با او سیر نمی شود مانند پدر بزرگوارش زنده یاد عباسعلی فخاری که به تعبیر یکی از دوستان شاعر و عاشق علی پسر مزینان این کوزه گر مزینانی در همان کارگاه کوزه گری خود شریعتی دیگری بود و کاش بتوانم یک بار دیگر او را ببینم. وقتی گفتم این پیر دانای فخار دارفانی را وداع گفته و آن کارگاه اکنون محل تندیس شریعتی شده کلی افسوس خورد...»

🔹الهام خانم مزینانی فخاری بدون آنکه دوره ای خاص را در نویسندگی تجربه کند اما از مشاوره و راهنمایی با استادان بزرگ همیشه بهره مند بوده و مطالعه آثار گوناگون زندگی، او را متحول کرده و پس از یک تجربه جالب به نوشتن کتابی می پردازد که امید را به خوانندگان هدیه می کند؛«از خواستن تا شدن»

🔹خانم مزینانی متولد آبان ماه 1359 است و تحصیلات را در علوم پایه و رشته ریاضی و کاردانی حسابداری به اتمام رسانده و مدتی نیز در رشته روانشناسی به تحصیل پرداخت و با گذراندن دوره های اعتماد به نفس تجربه ارزشمندی کسب کرد و ماحصل آن همین اثر ماندگار شد.

📕این کتاب که مزین شده به پیشگفتاری از فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی و در کتابخانه ملی نیز ثبت شده با تخفیف ویژه آماده ارائه به مخاطبان گرامی به ویژه همشهریان عزیز مزینانی است که می توانند برای دریافت آن با شماره تلفن نویسنده ( 09056976232 ) تماس بگیرند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



برایم ماندنی نیست تازه ترین اثر بانوی نویسنده مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - جمعه پانزدهم مهر ۱۴۰۱

به‌گزارش خبرگزاری حوزه علمیه خراسان، کتاب «برایم ماندنی نیست»، نوشتهٔ طیبه مزینانی، یکی از کتاب‌های مجموعهٔ «مجاوران خورشید» است که به زندگی و جهاد شهید «سعید محمودیان عطاآبادی» هشتمین شهید دانشگاه علوم اسلامی رضوی پرداخته است.

این اثر در ۲۲ داستان کوتاه، روایت داستان زندگی شهید محمودیان عطاآبادی و و خاطراتی است که توسط خانواده‌، مادر، بردار و برخی از دوستان و هم‌رزمانش روایت شده است.

شهید سعید محمودیان عطا آبادی در سال ۱۳۴۲ در روستای عطاآباد بخش دهاقان شهر اصفهان به دنیا آمد و با دریافت مدرک دیپلم در دانشکدهٔ تربیت‌معلم شهیدرجایی اصفهان، مشغول به تحصیل شد. وی پس از اتمام مقطع کاردانی، مدتی کوتاه به تدریس در اطراف دهاقان مشغول شد و سپس در دانشکدهٔ الهیات شهید مطهری دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل شد. او پس از گذراندن ۳ سال ‌و نیم، با انتشار فراخوان پذیرش دانشجو در دانشگاه علوم اسلامی رضوی از دانشگاه تهران انصراف داد و به مشهد رفت تا در آنجا ادامهٔ تحصیل بدهد. هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌شود و در سال ۱۳۶۵ و در سن بیست‌و‌سه‌سالگی در شلمچه (جنوب ایران) و طی عملیات «کربلای ۵» به شهادت می‌رسد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «وقتی خبر دادند که سعید آمده است، هوایی شدم. نه! بی‌هوا شدم. چه می‌گویم من؟؟! نفس‌کشیدن هم یادم رفت؛ چه برسد به هوایی‌شدن! چادر سیاهم را روی سرم انداختم و دویدم. نمی‌دانم به کجا اما دویدم، خوب یادم است که تمام راه داد می‌زدم و قربان‌صدقه‌اش می‌رفتم. خوب یادم است که تمام راه، خدا را شکر می‌کردم که پسرم برگشته است.»

گفتنی است، کتاب «برایم ماندنی نیست» در قطع رقعی، با طراحی جلد عباس گودرزی در ۱۰۰ صفحه به‌همت انتشارات آستان قدس رضوی منتشر شده و با قیمت ۴۰ هزار تومان در فروشگاه‌های کتاب به‌نشر در مشهد و سراسر کشور در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



📚از خواستن تا شدن اثر ماندگار بانوی مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - جمعه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱

✍️دوستی می گفت: مردم مزینان آدمهای عجیبی هستند همگی سخنور و دانا که وقتی در باره کوچکترین مسأله ای با آنها حرف می زنی ساعت ها برایت سخن می گویند و بنا به گفته پدر بزرگم؛شاه پهلوی وقتی مبارزات و سخنرانی ها و آثار دکتر علی شریعتی را دید گفت بروید آب این مزینان را آزمایش کنید ببینید چه خاصیتی دارد که چنین شخصیت هایی پرورش می دهد!»

🔷پدرش اهل مزینان است و مادرش تفرشی و با احترامی که برای اقوام مادری خویش قائل است ولی علاقه خاصی به زادگاه پدری خود دارد و برای همین اولین اثر مکتوبش را نیز تقدیم کرده به مردم کهن دیار مزینان.

🔹سخن از خانم الهام مزینانی است فرزند یکی از همین مردمان خوش اخلاق و خوش برخورد مزینان به نام محمد فخاری است که آدم از مصاحبت با او سیر نمی شود مانند پدر بزرگوارش زنده یاد عباسعلی فخاری که به تعبیر یکی از دوستان شاعر و عاشق علی پسر مزینان این کوزه گر مزینانی در همان کارگاه کوزه گری خود شریعتی دیگری بود و کاش بتوانم یک بار دیگر او را ببینم. وقتی گفتم این پیر دانای فخار دارفانی را وداع گفته و آن کارگاه اکنون محل تندیس شریعتی شده کلی افسوس خورد...»

🔹الهام خانم مزینانی فخاری بدون آنکه دوره ای خاص را در نویسندگی تجربه کند اما از مشاوره و راهنمایی با استادان بزرگ همیشه بهره مند بوده و مطالعه آثار گوناگون زندگی، او را متحول کرده و پس از یک تجربه جالب به نوشتن کتابی می پردازد که امید را به خوانندگان هدیه می کند؛«از خواستن تا شدن»

🔹خانم مزینانی متولد آبان ماه 1359 است و تحصیلات را در علوم پایه و رشته ریاضی و کاردانی حسابداری به اتمام رسانده و مدتی نیز در رشته روانشناسی به تحصیل پرداخت و با گذراندن دوره های اعتماد به نفس تجربه ارزشمندی کسب کرد و ماحصل آن همین اثر ماندگار شد.

📕این کتاب که مزین شده به پیشگفتاری از فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی و در کتابخانه ملی نیز ثبت شده با تخفیف ویژه آماده ارائه به مخاطبان گرامی به ویژه همشهریان عزیز مزینانی است که می توانند برای دریافت آن با شماره تلفن نویسنده ( 09056976232 ) تماس بگیرند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, نویسنده
| 



مزینانی: از مستقیم‌گویی و شعاردادن در شعر و داستان انقلاب پرهیز کنیم
نويسنده: علی مزینانی عسکری - چهارشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۹

محمدکاظم مزینانی، معتقد است نسبیت‌گرایی، موضوع مهمی است که باید در زمان نوشتن برای بچه‌ها مورد توجه قرار گیرد و می‌گوید: بهتر است نویسندگان و شاعران حوزه کودک و نوجوان از مستقیم‌گویی و شعاردادن در خلق شعر و داستان انقلاب پرهیز کنند.

بعد از گذشت چهل و دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شاهد انتشار کتاب‌های بسیاری در این حوزه برای عموم مخاطبان ازجمله کودکان و نوجوانان هستیم. البته این تالیفات چه در حوزه شعر، چه در حوزه داستان، چه در حوزه تاریخ‌نگاری و چه در حوزه‌های دیگر در طول چهار دهه گذشته دستخوش تغییرات و فراز و فرودهایی در میزان کمیت و کیفیت‌شان بوده‌اند که از نظر دور نمانده و از سویی از شرايط اجتماعي نیز تاثير پذیرفته است.

محمدکاظم مزینانی، از نویسندگان و شاعران شناخته شده در حوزه شعر و داستان انقلاب، درباره جایگاه شعر انقلاب در حوزه کودک و نوجوان، می‌گوید: متاسفانه در این حوزه شاهد انتشار حجم زیادی آثار سفارشی در تهران و شهرستان‌ها از سوی برخی سازمان‌ها و نهادها هستیم. از سویی شاهد رعایت اصول بنادی مانند پرداخت غیرقضاوت‌مندانه و ناداورانه در این آثار سفارشی نیستیم و فکر کرده‌اند با شیوه‌های مسقیم‌گویی و قضاوت‌مندانه و خیر و شر جلوه‌دادن می‌توانند در جذب مخاطب موفق باشند درصورتی‌که بچه‌ها بیشتر موضع می‌گیرند و زده می‌شوند.
 
او معتقد است بطورکلی نوشتن برای نسل امروز مشکل است و این مساله فقط منحصر به حوزه انقلاب اسلامی که موضوعی تاریخی است، نمی‌شود و همه موضوعات مبتلابه امروزی را نیز شامل می‌شود و یادآوری می‌کند: خیلی اهمیت دارد که نویسنده یا شاعر چه زاویه دیدی و چه زبانی و چه شیوه روایی را انتخاب کند که بچه‌های امروزی را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین زمانی که می‌خواهیم شعر یا داستانی انقلابی برای بچه‌ها بنویسیم این مساله از اهمیت خاصی برخوردار است و بهتر است از مستقیم‌گویی پرهیز کنیم تا بچه‌ها پس نزنند و با متن ارتباط برقرار کنند. از سویی برای خلق داستان با موضوع انقلاب هر‌چه نویسنده تجربه زیستی و مطالعاتی پررنگ‌تری داشته باشد، اثر ماندگارتر و گیراتری خلق می‌کند.

به گفته این شاعر و نویسنده، زمانی که مستقیم‌گویی کنیم مجبوریم شعار دهیم، موضع‌گیری کنیم و حق و باطل کنیم درصورتی‌که امروزه زمینه فکری بچه‌ها، نسبی شده و به‌صورت حق و باطل مطلق به موضوعات نمی‌نگرند و این نسبیت‌گرایی، موضوع مهمی است که باید در زمان نوشتن برای بچه‌ها مورد توجه قرار گیرد.

مزینانی در ادامه به کتاب «تاج شاه و کلاه‌ها» که در این زمینه، در قالب شعر برای بچه‌ها نوشته اشاره می‌کند و می‌گوید: من در این اثر تلاش کردم مفهوم ظلم و ستم و استبداد حکومت‌های خودکامه را برای کودکان شرح دهم و مفهوم مبارزه و ایثارگری را به غیرمستقیم‌ترین شکل ممکن با شخصیت‌های فانتزی مانند کلاه‌ها که می‌تواند شامل هر عصر و نسلی بشوند به تصویر بکشم و در داستان هیچ اشاره‌ مستقیمی به محمدرضا پهلوی نکردم. سعی کردم فضای داستان کاملا فانتزی باشد تا بچه‌ها‌ بتوانند از آن لذت ببرند.
 
نویسنده رمان «شاه بی شین» می‌گوید: بهتر است با این شیوه‌، بچه‌ها را با مفهوم‌هایی مانند ظلم و ستم و ایثار و ... آشنا کنیم و ذهنشان را برای پذیرش مفهوم‌های سخت‌تر و پیچیده‌تر در سال‌های آینده آماده کنیم.
 
محمدکاظم مزینانی متولد سال 1342 در شهر دامغان و فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال 1363 تا 1374 در روزنامه‌های کیهان و همشهری فعالیت روزنامه‌نگاری داشته که این فعالیت‌ها تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. این نویسنده کتاب‌های متعددی را برای گروه سنی کودک و نوجوان به چاپ سپرده که از میان آنها می‌توان به «ماه در گهواره»، «پسری که تنها بود»، «رازهای زندگی یک کلاغ»، «پاییز در قطار» و «تاج شاه و کلاه‌ها» اشاره کرد. رمان «شاه بی شین» او در بخش داستان بزرگسال، نیز پیش از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب برگزیده و بارها تجدید چاپ شد.

منبع؛ ایبنا

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, انقلاب
| 



پسری که کلاغ شد به قلم مزینانی منتشر شد
نويسنده: علی مزینانی عسکری - پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۷

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ ماجرای پسری که آرزوی پرواز داشت با عنوان "پسری که کلاغ شد" به قلم محمد کاظم مزینانی توسط انتشارات سوره مهر به چاپ و نشر رسیده است. 

همه ماجرای این کتاب از کلاغ شدن پسری آغاز می‌شود که آرزوی پرواز داشته است. حرکت او در قصه، حرکتی است رو به بالا، به دنیای خواب‌ها و خیال‌ها؛ حرکتی که آغازگر حرکت‌های دیگر می‌شود.

داستان‌های جذاب برای کودکان در کتاب پری که کلاغ شد

پدر خشک و عبوسش که اهل نظم و قانون بوده و هیچ وقت خواب نمی‌دیده، حالا کم‌کم خواب می‌بیند و زندگی‌اش در رقصی شکوهمند با شعر‌های همسرش طاووس، به رنگی در می‌آید، اما طاووس از همان ابتدا مثل مادرش «ننه جون» اهل خیال است و شعر و کودکی و برای او باور این قصه سخت نیست که پسرش به کلاغی تبدیل شده است.

داستان مزینانی مملو از شاعرانگی‌های ناب و افسانه‌ای است. قصه بازگشت به کودکی است. او در داستانش همه خواب‌ها را واقعیت می‌بخشد و در روایتی خیال‌گونه و فانتزی، به زندگی کلاغ‌هایی می‌پردازد که از دید آدم‌ها موجوداتی زشت و بی‌فایده‌اند، اما هر کدام منفعتی برای زندگی آدم‌ها دارند. توصیف نویسنده از آمیختگی حواس انسانی و حیوانی و ارتباط با کلاغ‌های دیگر برای پسری که کلاغ شده، از جذابیت‌های قصه به شمار می‌رود.

محمدکاظم مزینانی متولد سال ۱۳۴۲ در شهر دامغان و فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۴ در روزنامه‌های کیهان و همشهری فعال بوده که این فعالیت‌ها تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. در بخش تالیف کتاب هم اغلب آثار وی در حوزه شعر کودک و نوجوان است که تعداد آن‌ها به بیش از ۲۰ عنوان می‌رسد.

داستان‌های جذاب برای کودکان در کتاب پری که کلاغ شد

در حوزه ادبیات داستانی این نویسنده کتاب‌های متعددی را برای گروه سنی کودک و نوجوان به چاپ سپرده که از میان آن‌ها می‌توان به "ماه در گهواره"، "پسری که تنها بود"، "راز‌های زندگی یک کلاغ" و "پاییز در قطار" اشاره کرد. در بخش داستان بزرگ‌سال، رمان "شاه بی‌شین" اولین تجربه این نویسنده در این حوزه محسوب می‌شود که پیش از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب برگزیده شد و پس از بازنویسی نهایی در سال ۱۳۸۹ چاپ اول آن توسط انتشارات سوره مهر به انتشار رسید.

"پسری که کلاغ شد" در ۱۰۰ صفحه و شمارگان ۲۵۰۰ نسخه با قیمت ۴۹۰۰ تومان به چاپ سوم رسیده است.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



فرهیختگان مزینانی/ دکتر کاظم مزینانی ، نویسنده و روزنامه نگار
نويسنده: علی مزینانی عسکری - سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵

استاد کاظم مزینانی فرزند حاج رضا ناطقی متولد اول آذر 1349 در شهرستان سبزوار جایی که او در آن جا تحصیل کرد ، فعالیت های هنری و ادبی اش را آغاز کرد و با پذیرفته شدن در  مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد مقدس در سال 67 از این شهرستان خارج شد.

وی با کسب مدرک فوق دیپلم دینی و عربی مدتی را توفیق حضور در جوار بارگاه ملکوتی ثامن الحجج(ع) پیدا کرد و با استعانت از آن حضرت برای ادامه ی تحصیل درر شته ی مورد علاقه اش راهی پایتخت شد و در سال 69 با پذیرفته شدن در  دانشگاه علامه طباطبایی تهران  موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته ی علوم ارتباطات شاخه ی روزنامه نگاری شد و پس از آن یعنی در سال 86 مدرک کارشناسی الهیات و معارف اسلامی را در دانشگاه آزاد واحد جنوب تهران دریافت کرد ؛ اما ادامه ی تحصیل و کسب دانش بیشتر این فرزند مزینان را راهی دانشگاه سوره تهران کرد و در سال 91 توانست مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ی علوم ارتباطات گرایش تبلیغ و ارتباطات فرهنگی اخذ نماید اما عطش کسب علم و دانش در وی گویی هرگز خاموش نمی شود و او در حال حاضر دانشجوی دکترای علوم ارتباطات، گرایش مدیریت رسانه در دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات است.

این فرزند شایسته کویرمزینان در سبد فعالیت های تخصصی ژورنالیستی خود سوابق دبیری و سردبیری چند نشریه را برعهده داشته که مهمترین آن ها عبارت است از؛ «دبیر اجرایی و مدیر تحریریه" نشریه داخلی خانه هنرمندان ایران"، سردبیر نشریه " الماس کویر " ویژه مدارس غیر انتفاعی سراسر کشور،سر دبیر نشریه دیواری "پنجره باز" وزارت آموزش و پرورش ویژه دبیرستان¬ها و مراکز تربیت معلم سراسر کشور، عضو شورای سردبیری مجله" تربیت سیاسی" ویژه مربیان پرورشی مدارس سراسر کشور،مدرس دوره های آموزشی ضمن خدمت مسئولان روابط عمومی شهر تهران و شهرستان های استان تهران و مدرس دوره های آموزشی نشریات دیواری ویژه دانش آموزان سراسر کشور»

 کاظم خان مزینانی، علاوه برکارهای رسانه ای  در حوزه ی پژوهش و تحقیقات نیز فعال می باشد که تألیف چند کتاب و ارائه ی مقاله از جمله ی این فعالیت هاست ؛« کار مشترک و گروهی پروژه پژوهش کیفی "سفرهای استانی: مسائل، چشم اندازها و راهکارها" در 4 فاز زیر نظر دکتر عبدالله گیویان ،ارائه مقاله "شبکه های اجتماعی و هویت" در همایش تخصصی بررسی ابعاد شبکه های اجتماعی و هویت دینی، پژوهشکده فناوری اطلاعات ، ارائه مقاله "وب، فرهنگ و آینده" فصلنامه پژوهشی سازمان صدا و سیما ، ارائه مقاله " بررسی رابطه استفاده از فضای مجازی و شکل گیری هویت دینی مدرن" در همایش موسسه مطالعات ملی، تدوین پایان نامه کارشناسی ارشد با عنوان "بررسی رابطه استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی و هویت دینی کاربران"، تألیف و تدوین کتاب "روابط عمومی و تدوین یک برنامه عملیاتی" ، تألیف کتاب "مدیریت مشارکتی و بررسی نظام پیشنهادها" ،گردآوری و تألیف مجموعه "سوالات کنکور کارشناسی ارشد ارتباطات " (چهارجلد) ، چاپ و انتشار مجموعه قصه های کوتاه "تلنگر" ، انتشار مقالات متعدد در رسانه های دیجیتالی در حوزه روابط عمومی و ارتباطات ، مدیریت وبلاگ تخصصی "خط ربط" کنکاشی در حوزه روابط عمومی، رسانه، فرهنگ و ارتباطات»

دکتر کاظم مزینانی ضمن تحصیل در دانشگاه و کار در نهاد ریاست جمهوری در دوره های آموزشی مختلفی شرکت رده و تجارب خوبی را به دست آورده است که مهمترین این دوره ها عبارت است از؛« دوره آموزشی روابط عمومی (مقدماتی، میانی و تکمیلی)، دوره های تخصصی تربیت سیاسی، حضور در گردهمایی های مسئولان روابط عمومی و رؤسای ادارات آموزش و پرورش،گردهمایی مدرسین تربیت معلم، آموزش قوانین و مقررات اداری ، آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن کریم،آموزش رفتار سازمانی، مفاهیم کامپیوتر، مدیریت فایل ها، اطلاعات و ارتباطات، طرح تکریم ارباب رجوع،گزارش نویسی و مدیریت استراتژیک و تدوین برنامه سازمانی »

سوابق اجرایی و مدیریتی فرهیخته ی مزینانی نیز جالب توجه و موجب افتخار شهروندان مزینانی است 1- وزارت آموزش و پرورش :« مدیر روابط عمومی سازمان آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران ، مدیر روابط عمومی مسابقات کشوری کار دانش ، دبیر مدارس راهنمایی در روستاهای شهرستان سبزوار و منطقه 3 تهران» 2-  نهاد ریاست جمهوری :« وی که در حال حاضر به عنوان قائم مقام مرکز پژوهش، سنجش و اسناد دفتر رئیس جمهور مشغول خدمت است؛ پیش از این کارشناس افکار سنجی؛ معاون و سرپرست مدیریت خدمات کارشناسی و اطلاعات مدیریتی دفتر معاون اول رئیس‌جمهور و مدیریت واحد اطلاع رسانی دفتر معاون اول رئیس جمهور را نیز در این نهاد مهم حکومتی تجربه کرده است.


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



به قلم مزینانی زندگینامه شهید معقولی در «پسر سیده حبیبه» منتشر شد
نويسنده: علی مزینانی عسکری - دوشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۵

کتاب زندگینامه شهید علی مهدی معقولی در کتاب «پسر سیده حبیبه» از مجموعه هندسه عاشقی منتشر شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خبرگزاری فارس، اولین جلد از سلسله کتاب‌های هندسه عاشقی با عنوان «پسر سیده حبیبه» با نگاهی به زندگی نامه مهندس شهید علی مهدی معقولی منتشر شد.

«پسر سیده حبیبه» روایت دلدادگی مادر و پسری است که هرگز دوری همدیگر را نمی‌توانند تحمل کنند اما جنگ که آغاز می‌شود پسر راهی جبهه می‌شود و در عملیات خیبر برای همیشه مفقود الاثر می‌شود و مادر سال‌ها در انتظار بازگشت و شنیدن نشانی از او می‌ماند.

نویسنده اثر علی مزینانی عسکری تلاش می‌کند تا در این داستان علاوه بر معرفی زوایای پنهان زندگی عارفانه مهندس، جهادگر و پاسدار شهید علی مهدی معقولی، مظلومیت و صبر مادران و فرزندان و همسران شهدا را برای خواننده ترسیم کند.

این کتاب به همت سازمان بسیج مهندسین عمران و معماری در تیراژ 2000 جلد منتشر و روانه بازار نشرشد. مهندس شهید علی مهدی معقولی متولد 1338 منطقه انزلی محله لنگرود است و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده علم و صنعت فارغ التحصیل می‌شود و پس از اتمام دوره سربازی به شهرستان نوشهر مهاجرت می‌کند و راهپیمایی‌های ضد رژیم پهلوی را به همراه همفکرانش سازماندهی می‌کند و پس از به بار نشستن انقلاب اسلامی برای رفع محرومیت در مناطق محروم نوشهر و چالوس به ویژه کجور تلاش فراوانی می‌کند و با همین نگاه جهاد سازندگی را در این شهرستان بنیانگذاری می‌کند و پس از مدتی به عنوان معاون طرح و عمران فرمانداری نوشهر منصوب می‌شود.

با شروع جنگ تحمیلی به عنوان مسئول مهندسی رزم لشگر 25 کربلا بارها به جبهه اعزام می‌شود و نقش ویژه‌ای در عملیات‌های والفجر مقدماتی و 4 ایفا می‌کند و با پیوستن به نیروهای قرارگاه خاتم الانبیاء در طراحی پل‌های شناور عملیات خیبر و احداث خاکریز فعالیت می‌کند و در 12 اسفند 1362 به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید اما پیکر مطهرش برای همیشه در سرزمین طلائیه به یادگار می‌ماند.


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



فرهیختگان مزینانی/ دکتر علی اکبر تاج مزینانی ، استادیار دانشگاه
نويسنده: علی مزینانی عسکری - یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵

استاد علی اکبر تاج مزینانی فرزند مرحوم حاج محمدحسن تاج است که البته در مزینان بیشتر به مهدوی شناخته می شوند اما در شناسنامه دکتر مزینانی ، تاج نیز برآن افزوده شده است.

خاندان تاج و مهدوی در مزینان اغلب انسان های فرهیخته و تحصیل کرده هستند و اکنون بیشتر آن ها از چهره های درخشان دانشگاه و حوزه علمیه می باشند؛ اساتید فرزانه ای مانند: حاج شیخ علی برادر دکتر مزینانی ، حاج شیخ محمدصادق ، محمدجعفر و محمدتقی تاج مزینانی نیز از بستگان وی که شاهدان کویر در معرفی آن ها سعی و اهتمام فراوانی داشته است.

این خانواده که اجداد آن ها نیز از بزرگان و اکابر مزینان بوده اند در راه حفظ انقلاب اسلامی و در دفاع مقدس شهدای والامقامی مانند علی اکبر ، موسی الرضا و محمدرضا تاج مزینانی را تقدیم کرده اند.

دکتر علی اکبر تاج مزینانی استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی متولد 1354مزینان است و دانشجویان فراوانی از محضر وی بهره مند شده و می شوند وی آشنايي با زبان خارجه و تسلط كامل به زبان هاي انگليسي و عربي دارد و دارای مهارت‌هاي هفتگانه ICDL؛ SPSS و ديگر نرم افزارهاي مورد نياز فعاليت علمي – پژوهشي در زمینه رایانه  است.

این فرزند شایسته کویر دارای مدرک كارشناسي ارشد معارف اسلامي و علوم سياسي از دانشگاه امام صادق(ع) و دکتراي سياستگذاري اجتماعي (با تاکید بر مطالعات جوانان)، دانشگاه گلامورگان، انگلستان است.

در کارنامه مدیریتی وی مسئولیت های فراوانی به چشم می خورد که مهمترین آن عبارت است از؛1- كارشناس امور بين الملل، دبيرخانة شوراي عالي جوانان (8 - 1376) 2- مسئول بخش ترجمه، مركز ملي جوانان و سازمان ملي جوانان (80 - 1379) 3- كارشناس مسئول امور بين الملل، سازمان ملي جوانان (2-1381) 4- مدير داخلي فصلنامة مطالعات جوانان (3-1382)5 - مدير گروه مطالعات حقوقي  سياسي پژوهشكدة ملي مطالعات جوانان (1382) 6- سرپرست پژوهشكده ملي مطالعات جوانان (1383)7- مدير كل دفتر مطالعات و تحقيقات، سازمان ملي جوانان (5-1384)

استاد تاج مزینانی در حال حاضر علاوه بر اینکه استادياردانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي (ره) است  معاون پژوهشي مركز مطالعات اجتماعي و فرهنگي جوانان دانشگاه و مسئول كارگروه تدوين سياست ها و راهبردهاي كلان نقشه مهندسي فرهنگي كشور و شوراي عالي انقلاب فرهنگي  و مدیر گروه تعاون و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد.

 دکتر علی اکبر تاج مزینانی دارای سوابق پژوهشي متعدد و تألیفات فراوانی است که برخی از آن ها عبارت است از؛ الف) کتاب و پژوهش:  1-  مطالعه تطبیقی رفاه جوانان در نظامهای رفاهی کشورهای توسعه یافته(1388) 2-   راهنماي بين المللي مطالعات جوانان(1386) 3-  پيمايش ملي ارزشها، نگرشها و رفتار سياسي جوانان(1385) 4-   مطالعه تطبيقي رفتار سياسي جوانان(1383)   5- رفتار سياسي جوانان (انتخابات رياست جمهوري، شوراها، خبرگان)، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه امام صادق (ع)، تهران 1379.

 ب) مقالات:    1-دانشجو، سياست و مشاركت: سياست انتخاب به جاي سياست وفاداري، فصلنامه    فرهنگ عمومي.(1385) 2-   مشاركت سياسي جوانان، ابعاد و پويايي ها، فصلنامة مطالعات جوانان، شمارة ٥.(1382)    3-جامعه‌پذيري سياسي جوانان، فصلنامه مطالعات جوانان، شماره 4 (1382)

ج) آثار ترجمه:1- پيل كينگتون، هيلاري (1380)، فرهنگ جوانان روسيه: سازندگان و ساخته شدگان يك ملت، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني و دكتر حسين ملانظر، 2- موسسه بين‌المللي دموكراسي و مساعدت انتخاباتي (1380)، مشاركت راي دهي جوانان، دخيل ساختن جوانان امروز در دموكراسي فردا، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني، 3-والاس، كلر و كواچوا، سيپكا (1380)، جوانان در جامعه: شكل‌گيري و فروپاشي جواني در اروپاي شرقي و غربي، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني، 4- انجل، ويليام ديويد (81-1380)، قانون بين‌المللي حقوق جوانان (سه جلد)، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني و جعفر سطوتي، 5- سيگل، لاري و سنا، جوزف (1382)، بزهكاري نوجوانان، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني و فرامرز ککولي دزفولي، 6- يونسكو (1379)، علوم اجتماعي و مشكل بيكاري جوانان، ترجمه علي اكبر تاج مزيناني.

 د) تجارب سفر و مأموريت خارجه:

1ديدار از مراكز علمي و دانشگاهي هند (11 مارس 1998)

2.شركت در چهارمين همايش جهاني جوانان ملل متحد (6 آگوست، سنگال، 1999)

3.ديدار رسمي از بخش جوانان كشور عربستان سعودي (فروردين 1382)

4.اعزام به حج تمتع به عنوان مبلغ زبان‌دان از طرف بعثه مقام معظم رهبري (1380و 1386)

5.ديدار رسمي از بخش جوانان جهموري خلق چين (1382)

6.ديدار غيررسمي از روسيه (1380)، امارات متحده عربي (1382) و ترکيه (1387)

7.شرکت و ارائه مقاله در "همايش فرصتهاي برابر براي همه"، واحد جوانان شوراي اروپا، مجارستان (1386)

8.شرکت و ارائه مقاله در "كنگره بين المللي جامعه شناسي"، سوئد (1389)

 

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



دلنوشته یک جوان هنرمند مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - پنجشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۴

به رسم بی مزه ی روزمرگی انگشت شصت را بر صفحه گوشی بازی می دادم تا شاید نکته ای جدید و جالب در این شبکه های به اصطلاح اجتماعی بیابم.یکی از دوستان مجازی ام عکس دست قطع شده ای را برایم فرستاده بود که مربوط می شد به یکی از رزمنده های دوران جنگ تحمیلی .کنجکاو شدم بدانم چه کسی در اینجا دست از دنیا کشیده است اما هرچقدر به این ذهن مخدوش فشار آوردم چیزی نصیبم نشد،خب حق دارد بیچاره از بس که فضایش را با افکار دنیوی و مادی شلوغ کرده ام دیگر جایی برای اندیشیدن به غیر دنیا نمانده است.نشستم پای درد و دل قلم تا شاید او جواب سئوالم را بگوید.آهی کشید و دستم را موج وار بر کرانه ی دریای کاغذ لرزاند و نام عباس را نوشت.چه زیبا بازی می کنند قلم و سر انگشتانم .

مردی با قامت رشید چون سرو را محکم بر صفحه ی کاغذ ترسیم می کند .او استوار ایستاده؛قطرات آب التماسش می کنند که دست هایش را لحظاتی به دست فرات بدهد،دریا آرام می گیرد.مرد دست های پر آبش را به کویر خشک لب هایش نزدیک می کند .قلم دوباره دست به کار شد و در چشمان مرد گلهایی را نقش زد که منتظر باریدن باران بودند،آب با دیدن این صحنه چون عرق شرم از میان انگشتان ساقی به دریا باز گشت.ابرهای تیره هجوم آوردند؛صدای چکاچک شمشیرها چون رعد و برق فضای صحرا را پر کرده بود.نعره ی والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی پسر شیر خدا تن دشمن را به لرزه انداخته بود.

قلم در حالی که می گرید نقش دیگر می زند،در میان انبوه گرد و غبار نبرد بانویی با قدی خمیده چون کمان یک دست برسینه می کوبد و با دست دیگر چیزی را از روی زمین برمی دارد که گویی آیه های قرآن اند،بانو می خواند: « و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون».بانو اما آیه هارا با خود نمی برد تا روز موعود فرا رسد ،روزی که همه ی اولاد انسان هراسان منتظر دستور و اتفاق جدید اند.بانو وارد می شود همراه با دست های ساقی .لحن سوزناکش اهالی یوم القیامه را به گریه وا می دارد.

قلم با کشیدن این تابلوی پر حماسه و با شکوه به من می فهماند آن دستی که در کربلای ایران جا مانده بود میراث ماندگار همه ی عباس های وطنم است که راه ساقی کربلا را در پیش گرقتند و دست از دنیا کشیدند برای نجات آدمیان.   (محسن مزینانی.دانشجوی عکاسی خبری)https://telegram.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



کتاب مذاهب و فرق نوشته احمد باقری مزینانی منتشرشد
نويسنده: علی مزینانی عسکری - دوشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۴

کتاب "مذاهب و فرق" با قلم دکتر احمد باقری مزینانی  توسط انتشارات دانشگاه جامع امام حسین (ع) منتشر شد.

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ دکتر احمد باقری مزینانی استاد دانشگاه که پیش از این کتاب مزینان عشق آباد کوچک را منتشر کرده است به تازگی از اثر جدیدش با عنوان مذاهب و فرق رونمایی کرد.

تاکنون نزدیک به 20 عنوان مقاله علمی ـ پژوهشی و ترویجی و یا همایش های ملی و چهار عنوان کتاب دیگر در موضوع های تخصصی از این نویسنده مزینانی  به چاپ رسیده است.

برخی از عناوین مقالات دکتر باقری که در محافل و گردهمایی هایی سیاسی نیز ارائه شده عبارتند از ؛1- کالبدکافی جریان سلفی معاصر از نوسلفی گرایی تا تکفیرگرایی؛2- پددیدارشناسی جریان تکفیری و ارزیابی امنیتی آن؛3- کالبد شکافی فرقه ها و شکاف های اجتماعی؛4- پارادایم شناسی فعالیت سازمان ها در فضای مجازی؛5- پدیدار شناسی امنیتی جنگ نرم؛6- وهم باوری و خرافه گرایی و تأثیر آن بر امنیت نرم جمهوری اسلامی ایران؛7- و....

شایان ذکر است که کتاب مذاهب و فرق به سفارش انتشارات دانشگاه امام حسین(ع) ویژه دانشجویان کارشناسی نوشته و به زیور طبع درآمده است.

 


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, نویسنده
| 



در كمتر از يك سال،  كتاب خاطرات سردار شهيد علي اصغر حسيني نوشته طیبه مزینانی  تجديد چاپ شد
نويسنده: علی مزینانی عسکری - سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲

نويد شاهد: مدير مسوول انتشارات «زلال انديشه» از تجديد چاپ كتاب خاطرات همسر سردار شهيد علي اصغر حسيني در كمتر از يك سال خبر داد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به  نقل از نوید شاهد عصمت مرزبان مدير مسوول انتشارات «زلال انديشه» در گفت وگو با خبرنگار نويد شاهد از تجديد چاپ كتاب «كاش مي شد تو را شناخت» خبر داد و گفت: اين كتاب، خاطرات سكينه پروانه همسر سردار شهيد علي اصغر حسيني محراب است كه به قلم طيبه مزيناني نوشته شده است.

اين كتاب در كمتر از يك سال به چاپ دوم رسيده و در قطع رقعي، با قيمت 3000 تومان وارد بازار نشر شده است.

طیبه مزینانی نویسنده جوانی که در مشهدمقدس زندگی می کند تا کنون علاوه بر انتشار چندین کتاب به نامهای مهرش را از دلم ببر ،بوی نم خاک و چشم انتظار درباره شهدای مزینان آثار متنوع دیگری نیز با عناوین حکایت باران ،تشت آتش ، روایت غریب، ناصر ،پسرم یوسف، کنعان و... به  چاپ رسانیده است .




برچسب‌ها: مزینانی, نویسنده
| 



گفت‌وگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلاب
نويسنده: علی مزینانی عسکری - چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲
نویسنده و شاعر معاصر انقلاب اسلامی استاد محمد کاظم مزینانی گرچه در شهر دامغان متولد شد ولی آباء و اجداد وی مزینانی هستند و همین عشق به وطن موجب شد تا در سالهای اخیر مادر این نویسنده بزرگ به همراه جمعی از بستگانش  به مزینان آمده  تا نشانی از اقوام و آشنایانش بیابد و وقتی با برخورد گرم و توأم با احترام محمد شریفی مزینانی رئیس وقت شورای اسلامی مواجه شد و از اینکه مزینانی ها به نوشته های فرزندش علاقمند هستند خوشحال شد و از رفتار همشهریانش تشکر نمود و ما نیز امیدواریم به زودی شاهد حضور این نویسنده متعهد و توانمند مزینانی در زادگاهش باشیم .
شاهدان کویرمزینان بنا بر رسالتی که بر عهده گرفته تا مزینان و مزینانی ها را شناسایی و به مخاطبان گرانمایه معرفی نماید هرگاه در باره یکی از فرهیختگان مطلبی در سایتها و یا مطبوعات منتشر شود به باز نشر آن می پردازد چه آن فرهیخته مزینان را بشناسد و چه دست تقدیر او را از زادگاهش دور ساخته باشد تنها نام مزینانی کافی است که ما به سراغش برویم و او را معرفی نماییم چون در این کره ی خاکی آن گونه که ما تحقیق و بررسی کرده ایم تنها یک مزینان وجود دارد و آن هم زادگاهمان مزینان سبزوار است که اکنون در حمایت اداری شهرستان داورزن قرار گرفته است. اما مزینان هیچ پهنای جغرافیایی ندارد و به یمن نام بزرگ زاده اش دکتر علی مزینانی شریعتی و  خاندان ادیب و بزرگوار او به ویژه پدر اندیشمندش مفسر قرآن کریم ،سقراط خراسان استادمحمد تقی مزینانی شریعتی  در سراسر عالم و در طول تاریخ به داشتن فرهیختگانش می درخشد که این دیار را خاستگاه دانشمندان و اندیشمندان می شناسند.
در ادامه گفت و گوی تازه ی نویسنده شهیر انقلاب استاد محمد کاظم مزینانی با خبرگزاری فارس تقدیم می شود.

خبرگزاری فارس: داستان انقلاب باید از حالت گلخانه‌ای خارج شود/ در مقابل سوژه‌ای مانند انقلاب نوشتن از فردیت معنا ندارد

داستان انقلاب باید از حالت گلخانه‌ای خارج شود/ در مقابل سوژه‌ای مانند انقلاب نوشتن از فردیت معنا ندارد

نویسنده رمان «شاه بی‌شین» گفت: مگر می‌شود نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب اسلامی را نبیند. وقتی سوژه‌ای به این گستردگی در اطراف نویسنده ایرانی است، آن وقت نوشتن از سوژه‌هایی مانند فردیت نویسنده دیگر لطف چندانی ندارد.

خبرگزاری فارس- علی الله سلیمی: داستان انقلاب اسلامی در طی سال‌های اخیر اوج و فرودهای بسیاری داشته که اکنون در سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی پای نویسندگان این حوزه نشستیم تا از کم و کیف داستان انقلاب بگویند. در دومین دیدار، با محمدکاظم مزینانی، همکلام شدیم.

محمد کاظم مزینانی متولد سال 1342 در شهر دامغان و فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال 1363 تا 1374 در روزنامه‌های کیهان و همشهری فعالیت روزنامه‌نگاری داشته که این فعالیت‌ها تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. در بخش تالیف کتاب هم اغلب آثار وی در حوزه شعر کودک و نوجوان است که تعداد آنها به بیش از 20 عنوان می‌رسد.

در حوزه ادبیات داستانی این نویسنده کتاب‌های متعددی را برای گروه سنی کودک و نوجوان به چاپ سپرده که از میان آنها می‌توان به «ماه در گهواره»، «پسری که تنها بود»،«رازهای زندگی یک کلاغ» و «پاییز در قطار» اشاره کرد. در بخش داستان بزرگسال، رمان «شاه بی‌شین» اولین تجربه این نویسنده در این حوزه محسوب می‌شود که پیش از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب برگزیده شد و پس از بازنویسی نهایی در سال 1389 چاپ اول آن توسط انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شد که در ادامه بارها تجدید چاپ شد. 

****

 

* وقتی سوژه‌ای مانند انقلاب هست نوشتن از فردیت معنا ندارد

موضوع داستان انقلاب اسلامی چه ویژگی هایی دارد که باعث می‌شود شما به عنوان یکی از نویسندگان فعال کشورمان به آن گرایش پیدا کنید و آثاری را در این حوزه خلق کنید؟

مگر می‌شود یک نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب اسلامی را نبیند. این سوژه حداقل از جنبه تاریخی برای هر نویسنده‌ای وسوسه انگیز است که پیرامون آن بنویسد. من هم طبعاً وقتی داستان می‌نویسم از این قافله جدا نیستم. دلم می‌خواهد از انقلاب اسلامی و تاثیرات آن بر جامعه بنویسم. به نظرم وقتی سوژه‌ای به این گستردگی در اطراف نویسنده ایرانی است، آن وقت نوشتن از سوژه‌هایی مانند فردیت نویسنده دیگر لطف چندانی ندارد.

 

* ادبیات داستانی انقلاب سرعت لازم را ندارد

روند فعلی داستان انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا به نظر شما جریان داستان انقلاب در حال حاضر روند طبیعی خود را طی می‌کند یا موانعی سر راه آن هست که سرعت آن را از حالت طبیعی کندتر می کند؟

به نظرم در طی سال‌های گذشته و بیشتر در مراکز فرهنگی و دولتی سلسله اتفاقاتی افتاد که برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ناخواسته محدودیت‌هایی ایجاد شد که الآن این محدودیت ها به عنوان موانع اصلی رشد این ادبیات نوپا را در کشور ما تا حدودی کند کرده است. یعنی ادبیات داستانی انقلاب آن سرعت لازم را که از آن انتظار می‌رود، ندارد و متاسفانه در مسیر خود با موانع متعددی مواجه است.

اگر ممکن است به برخی از این موانع اشاره کنید تا بحث استدلالی پیش برود.

یکی از موانع این است که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را با تعریف‌های غیر کارشناسانه در دایره محدودی قرار داده‌اند که حالت جزیره‌وار به خود گرفته است. یعنی وقتی این ادبیات در دایره خاصی قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌توان انتظار شکوفایی لازم را از آن داشت. در حالی که به نظرم من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در دایره خاصی نمی گنجد و بیشتر وسیع‌تر از آن است که بشود که برای آن محدودیتی تعیین کرد و به نوعی آن را در دایره خاصی قرار داد. فکر می کنم باید به این ادبیات بیش از این بال و پر داد تا حق مطلب ادا شود.

شما به محدودیت‌های ایجاد شده اشاره کردید که تا حدودی می‌تواند مانع از شکوفایی لازم در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی شود، آیا این محدودیت برای همه نویسندگان به یک اندازه صورت می‌گیرد؟

من فکر می‌کنم همه نویسندگان دوست دارند درباره وقایع و رویدادهای انقلاب اسلامی بنویسند و طبعاً هر یک از آنها وقتی وارد گود نویسندگی در این بخش می‌شود، به اندازه ای در این دایره خاص ایجاد شده قرار می گیرند.

با این حال نویسندگان زیادی با اشتیاق وارد این حیطه می‌شوند تا برداشت‌های خود از موضوع انقلاب اسلامی را در قالب داستان روی کاغذ بیاورند. فکر می‌کنید دلیل این اشتیاق چه می‌تواند باشد؟

برای یک نویسنده، بهترین سوژه داستانی در دل تاریخ معاصر نهفته است که کشف و استخراج آن و تبدیل کردن این مواد خام تاریخی به اثر ادبی لذتبخش است. نویسندگان دوست دارند به تاریخ معاصر رجوع کنند و برداشت‌های ادبی خود از این رویدادهای تاریخی را روایت کنند.

 

* ظرفیت داستانی انقلاب جهانی است

شما ظرفیت‌های داستانی موضوع انقلاب اسلامی را تا چه اندازه می‌دانید؟

به نظر من این عرصه ظرفیت‌های جهانی دارد. اگر به درستی روی این موضوع کار شود، آن وقت است که می شود بهترین آثار ادبی، حتی در مقیاس جهانی را با موضوع انقلاب اسلامی خلق کرد. البته این اتفاق بزرگ، همت بزرگ و تلاش بی وقفه ای را می طلبد که به درستی که حق مطلب ادا شود.

خب، اولین لازمه چنین اتفاق بزرگی در وهله اول چه می‌تواند باشد؟

این که روی این ادبیات اسم‌گذاری نکنیم. چون وقتی می گویم ادبیات انقلاب اسلامی، قبل از هر چیزی به همان موانع ساختگی برمی‌خوریم که گفتم به صورت غیر کارشناسانه آمده‌اند کلی باید و نباید ردیف کرده‌اند که همین باید و نیایدها دست و بال نویسنده را می‌بندد. اصولا هر نوع اسم گذاری که به هر شکلی صورت گیرد، در وهله اول کار را با محدودیت مواجه می کند.

اگر بخواهیم نسبت موقعیت کنونی ادبیات داستانی انقلاب را با حدود یک دهه قبل مقایسه کنیم چه نتیجه‌ای حاصل می شود؟

وضعیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به مثلا ده سال قبل از لحاظ کمی و کیفی رشد چشمگیری داشته و دارد و تقریباً آن خلاء های موجود که آن اوایل احساس می‌شد برطرف شده است ولی با این حال، به نقطه ایده آل نرسیده است. به بیان دیگر، هنوز آن عمق لازم را پیدا نکرده است.

 

* ادبیات داستانی انقلاب باید با بدنه ادبیات پیوند بخورد

به نظر شما برای رسیدن به نقطه ایده آل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی چه کار باید کرد؟

من فکر می‌کنم تا زمانی که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با بدنه ادبیات داستانی کشور ما پیوند نخورده باشد، نمی توان انتظار داشت که ما به آن نقطه ایده‌آل برسیم. این ادبیات باید در دل داستان نویسی معاصر کشور جای بگیرد و آن وقت است که می‌توان از آن انتظار داشت توقع‌های به حق علاقه مندان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برآورده شود. به نظر من ادبیات داستانی انقلاب اسلامی باید از این حالت گلخانه‌ای خارج شود. یعنی دیگر به صورت جزیره‌ای اداره نشود. حالا به نظرم آن حالت گلخانه بیشتر نمایان است. باید این حالت از بین برود.

فکر می کنید راهکار موثر در این زمینه چیست؟

پیوند با بدنه داستان نویسی معاصر ایران، از راهکارهای موثر در به ثمر نشستن داستان انقلاب است که به نظرم باید هر چه زودتر تحقق یابد. در غیر این صورت، نمی‌توان انتظار رشد بیش از این را از این ادبیات داشت. چون تا زمانی که این پیوند، بین ادبیات داستانی معاصر کشورمان و داستان انقلاب صورت نگیرد و داستان انقلاب به صورت گلخانه‌ای به حیات خود ادامه دهد، اتفاق تازه ای در این حوزه نمی افتد و نوعی ایستایی در ادبیات انقلاب به وجود خواهد آمد که اصلا زیبنده این ادبیات نیست.

رمان «شاه بی‌شین» از شاخص ترین آثار شما در حوزه ادبیات داستانی انقلاب است، ایده اولیه این رمان به چه دوره زمانی بر می‌گردد و اصلاً چطور شد تصمیم گرفتید رمانی درباره تاریخ معاصر کشورمان بنویسید؟

من از سال‌ها قبل درباره این موضوع کار کرده بودم و با توجه به علاقه‌ای که به رویدادهای سیاسی و اجتماعی معاصر داشتم، تقریباً اکثر کتاب‌های نوشته شده در این حوزه را مطاله می‌کردم. بنا بر این طبیعی بود که تمایل داشته باشم بخشی از دریافت‌های شخصی خودم از رویدادهای پیرامونم را در قالب داستان بیان کنم. اگر به مراحل مختلف سن من در دوره وقوع انقلاب اسلامی توجه کنیم، می‌بینیم که دوره نوجوانی من مصادف شده با یکی از پر تلاطم‌ترین دوره‌های تاریخی کشورمان، یعنی وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 که آن موقع من 15 ساله بودم. چون خودم درگیر انقلاب بودم، در شهرستان بودیم، پدرم، اطرافیان و آشنایان درگیر انقلاب بودند و می‌شود گفت همه به نوعی درگیر انقلاب بودند، ذهنیت من هم در آن فضا شکل گرفت و حساسیت به اتفاقات پیرامونی هم از جمله مواردی بود که گریزی از آن نبود. برای همین، من مطالعاتم را افزایش می دادم تا معلوماتم درباره اتفاقات پیرامونم کامل شود. هر چیزی را که دم دستم می‌آمد ردش نمی‌کردم؛ مجلات، بیوگرافی‌ها، روزنامه‌های آن زمان و خلاصه هر چیزی که به معلوماتم در آن دوره اضافه می‌کرد در دایره مطالعاتی من قرار می‌گرفت، چون در سن خاصی بودم. به هر حال، افرادی مثل من با انقلاب بزرگ شدند. یعنی با انقلاب چشم باز کردیم و اگر رشد شخصیتی یا فکری هم در کار بود در ایام انقلاب بود که اتفاق می‌افتاد و طبیعی بود که بخواهیم درباره این انقلاب بیشتر بدانیم. بنابراین، مطالعات خودم را روز به روز بیشتر کردم. به عنوان مثال، در زمینه زندگی محمدرضا شاه پهلوی، تمام مصاحبه‌های این شخص را مطالعه کردم؛ از کتاب‌های خاطرات شخص شاه و اطرافیانش شروع کردم تا رسیدم به مقالات و مطالبی تاریخی که در این باره توسط افراد مختلف نوشته شده است. همچنین تاریخ قدیم را خواندم و مجموع این‌ها یک نگاه تازه‌ای به من داد که فکر می‌کنم ایده اولیه رمان شاه بی‌شین از آن سر چشمه می‌گیرد.

اساس رمان «شاه بی‌شین» بر دو محوریت موازی استوار است که تقریباً به شکل همزمان و موازی پیش می‌روند. آیا تعمدی در این کار بوده یا در مراحل نوشتن این ترکیب شکل گرفت؟

بله، همزمان که در یک سوی ماجراهای زندگی شاه روایت می‌شود، در سوی دیگر، قصه خودم، پدرم، مادربزرگم و پدر بزرگم هم در حاشیه زندگی شاه روایت می‌شود. یعنی موقعی که ماجرای کشف حجاب صورت می‌گیرد، ماجرای تولد من هم اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال، ماجرای مواجهه مادربزرگم با قضیه کشف حجاب، نمونه‌ای از رفتارهای اجتماعی در بطن جامعه را در مقابل این قضیه نشان می‌دهد و در سوی دیگر این ماجرا، تصویر تصمیم گیرندگان درباره آن موضوع نشان داده می‌شود که در راس آنها شاه قرار دارد. البته ارتباط ارگانیکی بین این وقایع در رمان وجود ندارد، ولی سعی شده تصویر کاملی از آن روزگار ارائه شود.

 

* در «شاه بی‌شین» به نفع رمان کار کردم نه تاریخ

بیشتر وقایع از نگاه شاه روایت می‌شود. آیا فکر نمی‌کنید در این صورت، بخشی از وقایع تاریخی مربوط به موضوع داستان در آن دوران از دایره حوادث رمان شما بیرون می‌ماند؟

من معتقدم وظیفه رمان این نیست که اطلاعات تاریخی صرف به مخاطب بدهد. رمان هیچ وظیفه و مسئولیتی در این حوزه ندارد. بنابر این، من در همه جای این داستان سعی کردم به نفع رمان کار کنم نه به نفع تاریخ. برای من مهم این بود که از نگاه شاه حوادث تاریخی و اجتماعی را ببینم و این نگاه را به مخاطب هم انتقال دهم. فکر می‌کنم این نوع نگاه تا به حال در ادبیات داستانی معاصر کشورمان نبوده است، چون پیش از این اغلب اتوبیوگرافی هایی منتشر شده که در آنها افرادی مثل اسدالله علم به نقل خاطرات خود از خاندان پهلوی به ویژه محمدرضا شاه پرداخته‌اند. ولی من سعی کردم به نگاه‌های خصوصی شاه هم بپردازم. ماند نگاه به روابط خصوصی، طبیعت، زن، کودکی، آب و هوا و حیوانات و حتی به مصیبت‌های ریز و درشتی که شاه با آنها دست به گریبان بود. به عنوان مثال، من نمی‌خواستم درباره واقعه 15 خرداد اطلاعات تاریخی دقیقی بدهم، چون این وظیفه مورخان است. من باید داستان می‌نوشتم و برای این کار باید به جزئیات رفتاری شاه بیشتر نزدیک شده و اشاره می‌کردم. برای من نقطه پیوند تاریخ معاصر با زندگی معاصر جذابیت بیشتری دارد و فکر می‌کنم این نقطه داستان‌پرداز و رمان‌ساز است.

«شاه بی‌شین» از پس زمینه پررنگ تاریخی و اجتماعی برخوردار است و ستون اصلی را وقایع تاریخی تشکیل می‌دهد و در عین حال شما می‌گویید نمی‌خواستید تاریخ را روایت کنید. در این باره بیشتر توضیح می‌دهید؟

فکر می‌کنم ایرادی که به کارهایی از این دست وارد است به همین بخش از کار مربوط می‌شود، چون در اغلب کارهایی که در این حوزه نوشته و منتشر می‌شود نگاه‌ها معمولاً به دو گونه سیاه یا سفید است و کمتر اتفاق می‌افتد که به بخش‌های خاکستری ماجراها هم پرداخته شود. من نخواستم وارد این بازی‌ها شوم، چون قضیه را شخصی دیدم و سعی کردم با آن شخصی هم برخورد کنم، چون معتقدم رمان زمانی اتفاق می‌افتد که برای نویسنده شخصی شده باشد و اگر این اتفاق نیفتد محال است کار موفقی خلق شود. بنابر این، شخصی شدن این رمان برای من مهم بود، چون بخشی از آن با زندگی خودم ارتباط داشت. می‌خواستم برداشت خودم از اتفاقات پیرامونی‌ام را در قالب رمان ارائه دهم. از طرف دیگر، معتقدم وظیفه رمان‌نویس قضاوت کردن نیست. مگر این که یک رمان تاریخی بنویسد و من نمی‌خواستم رمان تاریخی بنویسم.

اگر باز هم برگردیم به موضوع داستان انقلاب، فکر می کنید چرا این حرکت هنوز به یک جریان ادبی گسترده، در شأن عظمت انقلاب اسلامی تبدیل نشده است؟

در بخش اول صحبت‌هایم من به صورت تلویحی به این موضوع اشاره کردم. این که چرا این حرکت، داستان نویسی انقلاب به یک جریان گسترده تبدیل نشده است. من فکر می کنم روی این مسئله در ابعاد آن کار نشده است. در حال حاضر، موضوع داستان انقلاب بیشتر حالت تبلیغی و مناسبتی پیدا کرده است. همین مسئله می تواند جلوی پویایی آن را بگیرد.  نباید فقط در یک مناسسبت ویژه مثل ایام دهه فجر به این مسئله پرداخته شود. به نظر من باید در طول سال روی این موضوع کار شود تا حق مطلب ادا شود.


برچسب‌ها: مزینانی, نویسنده, شاعر
| 



یک زندگی نامه نیمه طنز(معرفی کتاب:شاه بی شین،نوشته ی محمد کاظم مزینانی)
نويسنده: علی مزینانی عسکری - شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲


یک زندگی نامه نیمه طنزمعرفی کتاب:شاه بی شیننوشته ی محمد کاظم مزینانی هفتمین کتابی که برای طرح صدقه کتاب در کتابستان انتخاب شده است، شاه بی شین نوشته محمد کاظم مزینانی است. این کتاب ۴۰۰ صفحه ای که زندگی نامه ی محمدرضا پهلوی با چاشنی طنز است که در قالب رمان نوشته شده است. این کتاب که معرفی، چکیده و گزیده هایی از آن را می توانید در همین سایت بخوانید از آنجا شروع می شود  که شاه ایران در اتاق عمل، زیر تیغ جراحان، قرار دارد و از کبد و لوزالمعده نمونه‌برداری می‌شود. سرطان در ناحیه شکم پیش‌رفته و قسمت‌های زیادی را گرفته است.
 منتخبی از صفحه ۴۰۲ این کتاب را باهم می خوانیم.
چکیده کتاب:
داستان از جایی شروع می‌شود که شاه ایران در اتاق عمل، زیر تیغ جراحان، قرار دارد و از کبد و لوزالمعده نمونه‌برداری می‌شود. سرطان در ناحیه شکم پیش‌رفته و قسمت‌های زیادی را گرفته است.
هر زندگی محمدرضا پهلوی از آغاز تا آن لحظه بازگو می‌شود. از زمانی که کودک است و شاهد خروج پادشاهان قاجار از قصرهایشان و جانشین شدن پدرش، رضاشاه، و بقیه اعضای خانواده در این قصرهاست.
پدرش او را برای ادامه تحصیل به سوئیس می‌فرستد تا وقتی جانشین او و شاه ایران می‌شود، تحصیلات و تربیت اروپایی داشته باشد. بعد از پایان تحصیلات با فوزیه، که خواهر پادشاه مصر است، ازدواج می کند و فوزیه به جای پسری که بتواند وارث تاج و تخت باشد شهناز را به دنیا می‌آورد. وقتی رضاشاه تبعید می‌شود، خواهر همزاد شاه ـ اطراف ـ در امور مملکت دخالت می‌کند. فوزیه از این آشفتگی‌ها خسته می‌شود و به مصر می‌رود و دیگر برنمی‌گردد.
خواهر بزرگ شاه، ثریا، دختر دو رگه بختیاری ـ آلمانی را به شاه معرفی می‌کند. مراسم ازدواج برپا می‌شود. ولی ثریا نازاست و شاه طلاقش می‌دهد. دخالت خارجی‌ها خصوصاً آمریکا در مسائل ایران شاه را مردد می‌کند؛ اما چاره‌ای جز همکاری ندارد. شاه در خانه دخترش، شهناز، فرح را می‌بیند و از او خواستگاری و با او ازدواج می کند و صاحب چهار فرزند می‌شود.
فرح در بسیاری از امور اجتماعی و فرهنگی و سیاسی فعالیت می‌کند. مسائل و مشکلات داخلی و خارجی کشور، ارتباط با کشورهای خارجی، دخالت بیگانگان، بیشتر شدن ناآرامی‌ها، گسترده شدن اعتراضات، ایجاد مقدمات انقلاب در این رمان به ترتیب بیان می‌شود؛ فرار شاه و خانواده‌اش از ایران، پیروزی انقلاب در ایران، بیماری شاه، مرگ او، و پایان رمان.

گزیده متن:
(ص ۲۹۶)
لبخندی تلخ چهره‌ات را می‌پوشاند و عکاس‌ها مثل صیدی بی‌دست و پا شکارت می‌کنند. آن‌ها بی‌صبرانه منتظر پرواز تواند تا افتخار ثبت این لحظه تاریخی را از آن خود کنند.
در این هیر و ویر، به سؤال خبرنگارها پاسخ می‌دهی و اعلام می کنی جهت استراحت مدتی به مسافرت می روی. صدایت چنان تو خالی است که کسی حرفت را باور نمی کند.

(ص۳۵۸)
با دخالت شهربانو، تعدادی از حاضرات اتاق عمل را ترک می کنند و تو می مانی و پانزده جراح و پزشک و تکنسین، که تو را بی هوش می کنند و می فرستند به عالم هپروت و سوراخی کوچک زیر دنده چپت ایجاد می کنند. چرک و عفونت است که از شکمت سرازیر می‌شود به بیرون.
شاه بی‌شین نام رمانی است که انتشارات سوره مهر، در سال ۱۳۹۰، چاپ پنجم آن را در ۴۲۰ صفحه منتشر کرده است. نویسنده این کتاب محمدکاظم مزینانی است که در قالب این رمان زندگی‌نامه محمدرضا پهلوی را نوشته است. این رمان بیست فصل دارد و در بخشی جداگانه، در پایان، اصطلاحات محلی داخلی متن معنی شده‌اند. زاویه دید این رمان دوم شخص است.
منبع : خانه فرهنگ دانشجو


برچسب‌ها: مزینانی, نویسنده
|