درباره نويسنده
علی مزینانی عسکری
کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان  معرفی نماید.
دهستان مزینان باقدمت هزاران ساله اش ،  و از  توابع بخش داورزن و شهرستان سبزوار، با مختصات جغرافيايي 56 درجه و 49 دقيقه طول شرقي و 36 درجه و 18 دقيقه عرض شمالي، در 6کيلومتري جنوب غربي شهرستان داورزن و در 295 کيلومتري شهر مقدس مشهد  و هشتاد کیلومتری شهرستان سبزوار قرار دارد. اين دیار با ارتفاع 810 متر از سطح دريا و اقليم نيمه بياباني، تابستان‌هاي گرم و خشک و زمستان‌هاي سرد دارد.
مزینان از شمال غربي به روستاي بهمن آباد، از جنوب به روستاي غني آباد و از شرق به ارتفاعات پيرامون محدود مي‌شود.
قدمت  مزينان به دوره‌هاي قبل از اسلام مي‌رسد. محوطه باستاني، مسجد جامع و کاروانسرا، در داخل و همچنين بافت قديمي روستا نشانگر تاريخ کهن آن است.
ريشه کلمه مزينان، مزن و مزنا است. در زبان کردي، «مزن» به معناي دانشمند و «مزنا» به معناي جايگاه دانشمندان است و از اين رو، لغت مزينان به معناي جايگاه دانشمندان ترجمه شده است.
رود کالشور از جنوب مزینان می گذرد و قنات پرآبی در قسمت جنوبی این روستا وجود دارد که سرچشمه ی آن کوه های شمالی بخش داورزن می باشد و گوارایی و وفور آن در حاشیه کویر موجب حیرت است. مرحوم دکتر علی شریعتی از این قنات درکتاب کویر خود یاد کرده است .
مسجد جامع آن تک ایوانی و مربوط به عهد صفوی است. صنیع الدّوله می نویسد : «ده سال قبل در مزینان مسجد جامعی بنا کرده اند . ولی قبل از این ، در همین مکان مسجد جامعی بوده است.»
بقعه امام زاده سید حسین و آرامگاه سید اسماعیل در 2 کیلومتری مزینان و در حاشیه بهمن آباد قرار دارد. تپه ی باستانی بِل قوز و خرابه های شهر قدیمی بادغوس درمسیر بادقوس و آب انبار و رباط شاه عبّاسی و یک بنای چاپارخانه مربوط به عهد مأمون عباسی که برای امرِ بَرید و مراسلات از آن استفاده می شده ، در اطراف این روستا قرار دارد. مضافاً این که دَه ها مسجد درکوچه وخیابان های آن ساخته شده که نشان از اعتقاد و ریشه های دینی اهالی دارد. در دوره ی قاجار وقایعی در آن رخ داده است از جمله ، قتل شاهرخ میرزا ، نوه ی نادرشاه افشار به دستور آقا محمدخان قاجار ، هجوم ترکمان ها دراواخر قاجار به ناحیه ی بیهق که باعث ناامنی و بی ثباتی منطقه گردیده و عدم کنترل دولت مرکزی باعث هجوم یاغیان وراهزنان به این دیار شده است.
مزینان از دیرباز دارالحُکم یا دادگاهی محلی داشته و بزرگان آنجا مورد وثاق منطقه بوده ، برای حلّ و فصل دعاوی خود به آن مراجعه می نموده اند . در مورد بیارجَمَند و میامی و عباس آباد می خوانیم که اهالی آن جا برای تأمین مایحتاج و نیز برای مداوای امراض و تأمین داروی مورد نیاز خود به مزینان می رفته اند. از طرف دیگر عشایر "خارتوران" نیز محّل رجوع و رفت و آمدشان مزینان بوده است.
(منبع : فرهنگ اماکن و جغرافیای تاریخی بیهق (سبزوار) / نویسنده : محمود محمّدی (کارشناس ارشد در زمینه تاریخ و تمدن ملل اسلامی) ، نشرآژند ،  صفحات 167 تا 169)
مردم مزينان به زبان فارسي سخن مي‌گويند، مسلمان و پيرو مذهب شيعه جعفري هستند. که می توان از آن به عنوان دروازه ورودی فرهنگی و مذهبی خراسان رضوی نام برد .
براساس نتايج سرشماري سال 1375، مزينان 1794 نفر جمعيت داشته است که سال 1385، به حدود 1835 نفر افزايش يافته است.
این دهستان به لحاظ آثار تاریخی و باستانی و جاذبه های توریستی آن ، به ثبت آثارملی درآمده است.
مزینان خاستگاه خاندان بزرگ شریعتی است که مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند برومندش دکتر علی شریعتی مزینانی ازاین دیار برخاسته و درتاریخ انقلاب اسلامی می درخشند.
عاشورای حسینی درمزینان، همیشه موردتوجه عزاداران اهلبیت عصمت وطهارت است و هرسال خیل عظیمی ازشیفتگان مکتب تشیع در تعزیه ی عاشورای مزینان که باشکوه خاصی برگزار می شود شرکت می کنند.
بیش از شصت شهید و دهها ایثارگر ، جانباز و آزاده ازاین خطه قهرمان پروردر هشت سال دفاع مقدس تقدیم به نظام مقدس جمهوری اسلامی شده است که دو خانواده سه شهید و دو خانواده دو شهید، مزینان را متمایز از روستاهای دیگر خطه خراسان نموده است  لذا این وب به یاد شهدای مزینان  با عنوان شاهدان کویر مزینان از دی ماه سال 1390 در فضای مجازی شروع به فعالیت کرد تا پایگاهی باشد برای تمامی مزینانیها درسراسر گیتی...
در معرفی این کویر تاریخی همین بس که فرزند شایسته اش دکترعلی شریعتی مزینانی بارها مزینان را عشق آباد و محل هبوط خویش می داند وعلاوه برکتاب ارزشمند کویر در دیگر آثارش از مزینان و مزینانی به نیکی یاد می کند و آرزویش دوباره باز گشتن او به زادگاهش بود و امیدواریم این آرزو حداقل با رجعت پیکر مطهرش که به امانت در جوار حرم بانوی صبر ومقاومت حضرت زینب (س) آرمیده است محقق شود. در این تاریخ نوشت گوشه ای از عشق علی به مزینان را تقدیم به همه ی مزینانی ها می نماییم :

روستای محبوب من !مزینان!

روستاي محبوب من ! مزينان ! اي گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشيه خشک و تشنه کوير افتاده ‏اي ، اي نجيب ‏زاده بزرگواري که قرباني ستم ايّامي و رنجور فقر و محکوم ويراني و فراموشي و شرف تبار و شکوه تاريخت مستمندي را بر تو روا نمي‏ دارد .

اي کوه و کوير و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستاني که همه از اجداد من سخن مي‏ گویيد و يادگار عصمت اعصاريد ، اعصار سرشار از ايمان و لبريز از آرامش و يقين و طهارتي که در زير منجلاب اين تمدّن کثيفي که در آن ، تنها وقاحت و حقارت و نيرنگ و قساوت خوب مي ‏پرورند ، براي هميشه مدفون شدند و عصري آمد که خورشيدش از مغرب مي ‏تابد و اشعه سياهش همچون چنگال هول آور ديو بر سرزمين اهورایي ما سايه افکنده است وقنديل‏هایي را که در آن عصير زيتون شرقي مي ‏سوخت و از آن خدا تابان بود خاموش کرد . اي در و ديوارهاي شکسته ، خانه ‏هاي گلين ، مزرعه‏ هاي غبار گرفته و کوچه باغ‏هاي اندوهبار هميشه پایيزي و شما مردم نيرومند و هوشيار و مغروري که اينک گرسنگي آواره‏ تان کرده است و به بردگي شهرهاي روسپي خسب تهران و گرگان و... تان برده است !

و تو اي* مسينان ! اي نام اهورایي که از بزرگي عصر مزداپرستي حکايت مي‏ کني و اکنون ، پيران شکسته و زنان چشم به راه و کودکان بي ‏پناهي را در خود داري که پدران ، شوهران و پسران‏شان به جستجوي نان ، تو را که تهيدست مانده ‏اي ترک کرده‏ اند . چقدر شما را دوست مي‏ داشتم و شما مي ‏دانيد که علي رغم زندگي ، چه تعصّبي داشتم که يک روستایي راستين بمانم و به شما وفادار باشم . [ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ،انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 ]

ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق، مزینانی ها را مردمانی هنرمند و با مروت می داند و در معرفی بیت حکام مزینان می گوید: " ابوعلی الحسن بن عباس مروزی بود که درمزینان متوطن شد و سلطان محمود سبکتکین ریاست مزینان بوی داد بنیابت خواجه رئیس صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری المعتز ، واولاد اوحکام ربع بودند ، مردمانی هنرمند وبامروت"
درادامه فصل بیت حکام مزینان ، بیهقی از قاضیان وراویان حدیثش  یادمی کند که روزگاری در مزینان متوطن شده اند و به کار قضاوت مشغول بوده اند از جمله الحاکم ابوالعلاء صاعدبن محمد الحنیفی که هم قاضی بوده وهم محدث وجد اومسعود بن شعیب بن محمدبن جعفر الحنیفی نیز که از علما و روات احادیث بوده و درجایی دیگر ازادیبانش می گوید که سرآمد شاعران عصر بوده اند"الادیب ابوسعد اسعد بن محمد المزینانی ، اورا ادیب ابوسعد المزینانی گفتند، ادیبی فاضل و مخرج بود ، ازمنظوم او این ابیات است که امام محمد بن حمویه را گوید:

یا صاحب الدیران زمت جمالکم              بجانب الجزع من جرعاء وادیها

بلغ سلامی الی الذلفاء من حرض           و انشدیها قریضا  قاله فیها...

علامه علی اکبردهخدا که عمری را برای احیای زبان پارسی تلاش و مجاهدت نموده وتوانسته درمدت حیات مبارکش آثار ارزنده ای را برجای بگذارد در توضیح  واژه ی مزینان با اشاره به کتاب " الانساب سمعانی "  درلغتنامه اش آورده است :" مزینان شهری است در خراسان ، وسپس به  این شاعر مزینانی اشاره می کند که سوزنی درتضمین اشعار او گفته :

 چونین قصیده گفت مزینانی ادیب             اندرحق امیر اسماعیل گیلکی...

 هست این جواب شعرمزینانی آنکه گفت       یارب چه دلربای وفریبنده کودکی...

ابنیه و اماکن تاریخی مزینان

همان گونه که ذکر شد دیار  تاریخی مزینان جزئی از شهرستان سبزوار می باشد و در آخرین حد غربی این شهرستان قرار گرفته است . بافت قدیمی این روستا که در چهارچوب باروی قدیمی دوره قاجار قرار گرفته، به وسیله سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. این روستا دارای یک مجموعه تاریخی شامل: کاروانسرا، دو مسجد تاریخی، مدرسه علمیه، باروی قدیمی و دو تپه باستانی می باشد. در ادامه، به معرفی این مجموعه ی تاریخی  می پردازیم؛

مدرسه علمیه شریعتمدار

این مدرسه در مرکز بافت قدیم روستا بر روی بدنه خیابان اصلی که بافت قدیم را به دو بخش منشعب می کرده، قرار گرفته است .  پلان کلی ابن بنا مدرسه ای است دو ایوانی با حیاط مرکزی، ده حجره در اطراف حیاط، دو مدرسه در ضلع مقابل ورودی و اتاقهای مربوط به اساتید و رئیس مدرسه و آشپزخانه، کتابخانه و سرویس بهداشتی. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع است؛ حیاط آن، 229 متر مربع است و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع می باشد.

ویژگیهای معماری

ورودی مدرسه در جهت شرق می باشد. در دو سوی ورودی مدرسه، در هر طرف، سه رواق وجود دارد که به تناوب در هر سو، دو رواق بزرگ تر و یکی کوچک تر می باشد. پس از عبور مدرسه شریعتمدار، نمای بیرونی مدرسه دید ازشمال شرق از پیش طاق ورودی که در دو طرف دارای سکوست، وارد هشتی مدرسه می شویم، پس از ورود به هشتی در سمت چپ، اتاق رئیس مدرسه و در سمت راست، اتاق مدرّسان قرار گرفته است. پس از عبور از هشتی و ایوان مدرسه وارد حیاط می شویم. حیاط مدرسه مستطیل شکل است که در وسط دارای دو باغچه و حوض می باشد. کف حیاط با موزائیک مفروش است. در ضلع غربی حیاط که محور اصلی بنا می باشد یک ایوان دیگر قرار گرفته و جلو ایوان برای استفاده به عنوان مدرس در تابستان، باز بوده است. در ده 1350ش دهنه ایوان را با درِ مشبّک آهنی پوشانده اند و اکنون به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار می گیرد. طاق ایوان به صورت گهواره ای است. در دو سوی ایوان، دو مدرس قرار دارد که دارای پوشش گنبدی به شکل کلمبه است. در ضلع شرقی مدرسه بجز ورودی و دو اتاقی که توضیح داده شد، دو اتاق گنبددار دیگر نیز در انتهای این ضلع قرار دارد که از اتاق دارای پوشش گنبدی در ضلع جنوب شرقی اکنون به عنوان آشپزخانه استفاده می شود. اتاق ضلع شمال شرقی نیز که دارای دو قسمت است که بخشی به طاق گنبدی و بخشی به طاق گهواره ای پوشش شده است احتمالاً این قسمت به عنوان کتابخانه مورد استفاده بوده است. زاویه شمال شرقی مدرسه دو طبقه است که در زیرزمین آن، سرویسهای بهداشتی قرار دارد. حجره های مدرسه در ضلع شمالی و جنوبی واقع شده که در هر ضلع، پنج حجره قرار گرفته است. کف حجره ها نسبت به حیاط حدود چهل سانتیمتر ارتفاع دارد. هر حجره دارای یک پیش طاق است. این پیش طاقها خیز کم و سقف هلالی شکل دارند. درِ هر ضلع حجره میانی که در محور تقارن بنا قرار گرفته است، نسبت به حجره های جنبی بزرگ تر است و در دو طرف ورودی حجره نیز دو طاقچه تعبیه شده است. هر یک از حجره ها دارای دو درگاه، چهار طاقچه برای گذاشتن وسایل و یک اجاق می باشد که اجاقهای داخل حجره ها در مرمّتهای اخیر مدرسه مسدود شده است. در جلو ورودی حجره ها در زیر پیش طاق نیز اجاق دیگری تعبیه شده است که اجاق داخل برای گرم کردن و اجاق بیرونی برای پخت و پز استفاده می شده است. با توجه به اینکه مدرسه در کنار مسجد قرار داشته، دارای مسجد نبوده است. مصالح به کار رفته در بنا آجر به همراه ملات گچ نیم کوب است. در مرمتهای جدید از آجر و ماسه سیمان استفاده شده است

قدمت؛
تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است . احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن معرفی می شود . مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده است، با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر، مرمّتهای مدرسه به وسیله مردم روستا انجام شده است
این بنا در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی و پایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی مزینان،بسیج شهدای مزینان ،کتابخانه دکترعلی شریعتی مزینانی، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت و دوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج) بوده است

کاروانسرای شاه عباس (رباط)

این بنا از خارج دارای یک پلان مستطیل شکل است که اضلاع شمالی و جنوبی آن طولانی تر از اضلاع شرقی و غربی آن است. ورودی بنا در میان یک ایوان رفیع واقع شده است که این ایوان در ضلع شمالی بنا قرار دارد ودر طرفین ایوان در هر طرف سه طبقه طاقنما واقع شده که طاقنمای وسطی و آخری بصورت مربع می باشد.حال اینکه طاقنماهای طبقه اول و سوم بصورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده به اطاقک انتهای آن راه پیدا می کنیم .در طرفین این طاقناها در هر طرف یک غرفه دو طبقه وجود دارد که هر دو دارای طاقنماها و قوسهای جناغی هستند.
از انتهای دیوار غرفه ها در طبقه دوم دو در گاهی به اطاق پشت غرفه ها نورمی دهند.قوس این در گاهی ها نیز هلالی  هستند.در طرفین این غرفه ها نیز در هر طرف دو غرفه یک طبقه وجود دارد که در دیوار انتهای هر کدام از غرفه ها یک یا دو سراخ مستطیل شکل 20*10است که به طاقنمای غرفه نور می دهند.
در داخل ایوان بالای سر در کتیبه مربع شکل به ابعاد 1*1متر در وسط و داخل قاب ورودی در روی هر لچکی یک لوحه مستطیل به ابعاد25*60سانتیمتر نصب شده است.لوحه بزرگ وسطی و لوحه سمت راست از سنگ مرمر سفید و لوحه سمت چپ از سنگ خاکستری رنگ است.در طرفین ایوان دو سکو وجود دارد که هرکدام حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند.

قدمت؛
بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستانشناسی ، این بنا به سال 1064هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی برسم سنت حسنه وقف ، بر بازماندگان راه احداث گردیده است در سال 1283هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت گردیده وسپس به سال 1318توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم گردیده است.
داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنارا مربوط به دوران صفویه کرده است.از آثار باقیمانده این کاروانسرا آجرهای بزرگ آن است که احتمالاً متعلق به دوره ساسانی بوده و در اوایل دوره اسلامی احتمالاً دوره عباسیان با مصالح آن کاروانسرای بزرگی در این منطقه ساخته اند ، آن را به زمان هارون الرشید نسبت می دهند.

کاروانسرای مأمونی؛
این بنا که حاکی از عهد عباسیان است در مقابل کاروانسرای صفوی ساخته شده است که متأسفانه و به بهانه مرمت در حال حاضر تخریب و به دلایل نامعلوم به فراموشی سپرده شده است.

حدیره؛
معروف است به محل دفن دختر هارون الرشید که می گویند حذیره نام داشته است. این بنا نیز مورد سرقت یغماگران فرهنگی قرار گرفته و به احتمال دفینه ای از آنجا به تاراج برده اند.

مسجد جامع ؛
اين مسجد که در عهد سلجوقيان يا ديليميان ساخته شده است، داراي شناسنامه ثبتي از سازمان ميراث فرهنگي است و از ابنيه بسيار قديمي است که در وسط بازار مزینان بنا شده است

جاده تاریخی ابریشم؛

جاده ابریشم یا راه ابریشم شبکه راههای متصل شده‌ای بمنظور بازرگانی در قاره آسیا بود که شرق و غرب و جنوب آسیا را بهم و به شمال آفریقا و شرق اروپا متصل می‌کرد.
این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسو می‌آمد و از آنجا داخل ترکستان شرقی امروزی می‌شد و از طریق بیش‌بالیغ و آلمالیغ و اترار به سمرقند و بخارا می‌رسید. در بخارا قسمت اصلی آن از راه مرو،سرخس،نیشابور، گرگان به ری می‌آمد و از ری به قزوین و زنجان و تبریز و ایروان می‌رفت و از ایروان به طرابوزان یا بیکی از بنادر شام منتهی می‌گردید.
مزینان در مسیر این راه تاریخی قرار دارد و گفته اند امام هشتم شیعیان از این مسیر به سمت نیشابور و توس عزیمت نمود به همین خاطر در چند سال اخیر همزمان با ولادت با سعادت این امام همام مراسم استقبال با هنرمندی تعزیه خوانان مزینانی و حضور مسئولین فرهنگی و محلی شهرستانهای سبزوار و داورزن برگزار می شود.

قنات ؛

این قنات در جنوب غربی مزینان واقع شده و مشهور است شخصی به نام طاهر آبشناس در 1400 سال پیش و در زمان مأمون عباسی آن را حفر و گسترش داده و البته نقل است که قدمت آن بیش از 2500 سال می باشد.

طول این قنات 13کیلومتر و دارای 127لیتردرثانیه  آبدهی شیرین و گوارا است که سیصدمترجلوتر ازمظهرقنات تبدیل به دونهرعلیا(بالا)  سفلی(پایین) می شود و یکی از طولانی ترین قنات های موجود در کشور است و دارای 138 حلقه چاه می باشد که به وسیله نقب های زیر زمینی به هم متصل شده اند.عمق مادر چاه آن 130متر می باشد؛با توجه به اینکه متوسط عمیق ترین مادر چاه های قنات های موجود در کشور 120 متر است؛ از این حیث نیز قنات مزینان از قنات های استثنایی کشور است.
دکتر علی شریعتی مزینانی در باره ی قنات و چشمه ی جاری آب مزینان در کتاب زیبای کویر می نویسد: «بركرانه كوير، به تعبير حدودالعالم ، "شهركي" است كه شايد با همه روستاهاي ايران فرق دارد . چشمه آبي سرد كه در تموز سوزان كوير ، گويي از دل يخچالي بزرگ بيرون مي آيد ، از دامنه كوه هاي شمالي ايران به سينه كوير سرازير مي شود و از دل ارگ مزينان سر بر مي دارد ... از اينجا درختان كهني كه سالياني دراز سربرشانه هم داده اند ، آب را تا باغستان و مزرعه مشايعت مي كنند و بدين گونه ، صفي را در وسط خيابان مستقيمي كه ستون فقرات اين روستاي بزرگ را تشكيل مي دهد ، پديد مي آورند و از دو سو ، كوچه هايي هم اندازه و روي در روي هم و راسته و همگي در انتها ، پيوسته به خياباني كمربندي كه محتواي ده را از باروي پيرامون آن جدا مي سازد . درست گويي عشق آباد كوچكي است ، و چنانكه مي گويند ، هم بر انگاره عشق آبادش ساخته اند ، [ مجموعه آثار 13 ( هبوط در کویر ) ، ص 235 ]»
اطلاعات بیشتر درباره ی مزینان را در بخش مزینان شناسی همین وب و در کانال تلگرامی شاهدان کویر به نشانی ؛
http://telegram.me/shahedanemazinan
مشاهده بفرمایید
  • صفحه نخست
  • پروفایل نویسنده وبلاگ
  • نسخه موبایل
  • آرشيو وبلاگ
  • تماس با من
  • فيد وبلاگ
مطالب اخير
  • مناطق آزاد، پشتوانه تاب آوری ملی در حوزه سلامت و غذا و دارو در بحران جنگ کشور
  • عاشورای مزینان طولانی ترین نمایش آیینی در جهان به روایت تصویر...بخش  دوم؛ صبح عاشورا
  • عاشورای مزینان طولانی ترین نمایش آیینی در جهان به روایت تصویر...بخش اول؛ صبح عاشورا
  • مزینانی: بهشت زهرا در زمان کرونا نه آرامستان که خط مقدم یک جنگ تمام عیار بود
  • تاکید مزینانی بر اجرای هدفمند سند راهبردی اعتلا
  • جلسه هم اندیشی توسعه گردشگری با محوریت مزینان در بنیاد شریعتی برگزار شد
  • اولین گردهمایی رزمندگان و ایثارگران مزینانی در تهران برگزار شد
  • گلواژه شعر مزینان(23)...  ولادت حضرت معصومه(س) /  حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی
  • برپایی بازارچه کسب و کار دانش آموزی در کاروانسرای تاریخی و جهانی مزینان
  • اجرای کنسرت "جوانه در کویر" در کاروانسرای جهانی مزینان
  • کتاب «چند تکه از محراب»؛ نوشته طیبه مزینانی روایتی از ورزش، ایثار و شهادت
  • موفقیتی دیگر برای هنرمند مزینانی  در شب موسیقی ایران
  • مزینانی گریمور سینما: گریم؛ جادویی‌ست که گاه خود نیز بخشی از آن می‌شویم
  • تجلیل از بانوی کشاورز نمونه مزینانی حاجیه خانم مریم ناطقی مزینان
  • گلواژه شعر مزینان(22)...  ولادت امام زمان(عج) /  علی مزینانی عسکری
  • راهپیمایی یوم الله بیست و دوم بهمن در مزینان
  • بازگشایی مجدد کتابخانه شریعتی نور امید فرهنگ کتابخوانی در مزینان
  • گلواژه شعر مزینان(21)...  بعثت /  حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی
  • برگزاری جلسه هم‌اندیشی مدیران داروخانه‌ها با مزینانی مدیر رفاه و سلامت دانشگاه علوم پزشکی تهران
  • مزینانی یا شاهمرادی؟
  • تأکید مزینانی بر عزم ملی برای ارتقا جایگاه ورزش در مناطق آزاد
  • تاج مزینانی: عدم اطمینان نسبت به آینده موجب می‌شود احساس رضایت وجود نداشته باشد
  • عناصر اسطوره ای در رقص اسب چوبی سبزوار
  • مزینانی: رویای افزایش صادرات به اروپا چگونه محقق می‌شود؟
  • 🕌مسجد بلال یادگار اسلاف مزینانی ها با قدمت هشت قرن
  • دلنوشته هنرمند مزینانی در رثای استاد فریدون شهبازیان
  • مزینانی: باید برنامه‌‌‌ریزی دقیقی برای تامین برق و گاز واحدهای تولیدی صورت گیرد
  • کتاب "آه ای لاهور" با حضور مزینانی در برازجان رونمایی شد
  • کنسرت خاطره ها و نغمه ها با خوانندگی هنرمند مزینانی مصطفی جلالی پور به روایت تصویر
  • آغاز اولین شب هنری زمستانی کشور با کنسرت فرزند هنرمند مزینان
موضوعات سایت
  • فیلم
  • با شهدا و رزمندگان مزینان
  • اخبار مزینان
  • مشاهیر مزینان
  • یادواره شهدای مزینان
  • آلبوم شهدای مزینان
  • ورزشی
  • آثارباستانی
  • سیاسی
  • مذهبی
  • مقاله
  • فرهنگی
  • شریعتی
  • گالری عکس مزینان
  • مزینان شناسی
  • مزینان دررسانه
  • بهداشت و درمان
  • عاشورای مزینان
  • هنری
  • شعر مزینان
  • اجتماعی
  • خاطرات و دلنوشته
برچسب‌ها سایت
  • مزینان
  • مزینانی
  • شاهدان کویرمزینان
  • شاهدان کویر
  • شریعتی
  • عاشورا
  • شهید
  • هنرمند
  • محرم
  • شاهدان کویر مزینان
  • شاعر
  • داورزن
  • امام
  • علی مزینانی عسکری
  • جاده
  • حسین محمدی
  • علی جعفری مزینانی
  • دکتر علی شریعتی
  • ع
  • روزی روزگاری مزینان
آرشيو وبلاگ
  • عناوين مطالب
  • مرداد ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۱
  • تیر ۱۴۰۱
  • آرشيو
دوستان من
  • مقام معظم رهبری(مدظله)
  • آپلود عکس
  • داورزن نیوز
  • آسمان آبی من
  • فرهنگ واژگان فارسی
  • بهمن آباد
  • خبرگزاری فارس
  • هزاران سایت
  • بی مرگی(شاعر مزینانی)
  • خطه فریومد
  • روستای مهرسبزوار
  • اسلام دین حق وبلاگ مزینانی
  • فانوس خیمه مزینانی
  • مرجع عالیقدر آیت الله سیستانی
  • مرجع عالیقدر آیت الله وحیدخراسانی
  • پایگاه خبری سبزوارما
  • خبرگزاری نسیم
  • سبزوار نگار
  • سبزوارپیام
  • مجله اینترنتی اسرارنامه
  • خانه فرهنگ دانشجو
  • سبزوارنیوز
  • سلام سربدار
  • سبزوارآنلاین
  • خط ربط
  • استاد شیخ حسین انصاریان
  • هاشمی رفسنجانی
  • رشنکی وبلاگ کلاته مزینان
  • وبسایت دکترشریعتی
  • مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام
  • وبلاگ طنزهای اجتماعی مملی سبزواری
  • وبلاگ مزینان سیتی
  • روایت های  فابریک جنگ
  • وبلاگ تاج مزینانی
  • شعر،خاطره
  • کانون فرهنگی هنری زینبیه مزینان
  • فاش نیوز
  • مجمع جهانی اهلبیت(ع)
  • پایگاه خبری تحلیلی صبح سبزوار
  • دهیاری مزینان
  • اخبارداورزن
  • وبلاگ یزدان سالاری
  • صنایع دستی چرم شوکا مزینانی
  • مشهدعکس
  • وبلاگ دکترعلی شریعتی
  • جبهه آرمانی یاران شریعتی
  • وبلاگ قاسم ملا
  • وبلاگ فراهنگ طوس
  • پایگاه اطلاع رسانی علی شریعتی
  • میهن میل
  • وبلاگ افلاکیان  0098 تاج مزینانی
  • کربلایی حسن ذاکری بهمن آبادی
  • وب سایت سبزوار نیوز
  • وبلاگ کویرمزینان
  • کلمات قصاردکتر شریعتی
  • وبلاگ شریعتی
  • وب دکتر شریعتی از دید دیگران
  • آپلود عکس رایگان
  • وبلاگ مزینان مجری
  • دکتر علی شریعتی
  • عاشقان اهلبیت(ع)
  • تاوپلیج
  • وبلاگ روستای تندک
  • فیلم عاشورا درمزینان(کلیپ مرو ای دوست)
  • چرم فیروزه (مزینانی)
  • ترجمه گوگل
  • فیلم شهیدان کویرمزینان
  • گل زیره
  • لغتنامه فارسی - دیکشنری آبادیس-
  • روستانیوز
  • پایگاه خبری شهدای ایران
  • مجله اینترنتی سبزواریها
  • پایگاه خبری تحلیلی بصیر سبزوار
  • فرومد - جان محمدی
  • تارنمای جاورتن
  • صدخرونیوز
  • خانه بهداشت مزینان
  • موسسه خیریه نرجس خاتون مزینان
  • وبلاگ زندگی (صدیقی مزینانی)
  • اداره تبلیغات اسلامی سبزوار
  • مدافعان حرم(امیرحسین مزینانی)
  • حادثه نیوز(اخبار حوادث داورزن)
  • وبلاگ خودمن
  • وبلاگ هم نوا باشما
  • وبلاگ بام کویر"درزاب"
  • وبلاگ بهمن آباد خبر(قاسم ملا)
  • وبلاگ زندگیم شد...
  • سامانه خبری رصد (سبزوار)
  • وبلاگ شورای اسلامی بهمن آباد
  • آفتاوه دیمه
  • سبزوار من
  • آپلود جدید
  • روستای منیدر
  • اخبار وبلاگستان
  • قالب هاي بلاگفا
پیوندهای روزانه
  • لینک خبرنامه شاهدان کویر در تلگرام
  • مزینان در حال و هوای عید فطر
  • محرم در مزینان
  • مزینان از نگاهی دیگر (سبزوار ما)
  • مزینان از نگاهی دیگر 15
  • آداب ورسوم مردم مزینان درشب یلدا. مجله اسرار نامه
  • عاشورای مزینان به روایت تصویر7
  • خاندان شریعتی مزینانی
  • محمد صادق مزینانی
  • ازحدیره تاباغستان (ره آورد سفربه مزینان)
  • کتاب زندگی ساز وهدایتگر
  • اخبار وبلاگستان
  • قالب هاي بلاگفا
کدهاي اضافي کاربر


شاهدان کویر مزینان
کویرمزینان زادگاه دانشمندان واندیشمندانی است که برتارک زرین صفحات تاریخ وجغرافیای ایران زمین میدرخشد
با شهدای مزینان... شهید اکبر امین آبادی(مزینانی)
نويسنده: علی مزینانی عسکری - شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲

شهریور در زندگی شهید امین آبادی این دلاور مزینانی معنایی خاص دارد او در اولین روز این ماه پا به دنیا گذاشت و در یازدهم شهریور ، شهید شد.

شهید اکبر امین آبادی (مزینانی) فرزند احمد و فاطمه سال یکم شهریور ۱۳۴۰ در مزینان به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات دوره ابتدایی برای ادامه ی تحصیل به تهران عزیمت کرد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.

با شروع مبارزات انقلابی مردم ایران علیه حکومت پهلوی او نیز به صف انقلابیون پیوست و در راهپیمایی ها شرکت کرد و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان سرباز ارتش با سمت تک تیرانداز در جبهه حضور یافت و سرانجام در منطقه دهلران در یازدهم شهریور ۱۳۶۰به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار بهشت زهرای تهران قطعه 24 ردیف92 شماره 32به خاک سپرده شد.

شهید امین آبادی که خود یکی از خیرین و فعالان کمک به محرومان بود در توصیه اش به مردم شریف ایران در خواست می نماید که در امور خیر و رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان فعال باشند.

امین آباد یکی از آبادی های مزینان است که در قسمت جنوبی صحرا و در ابتدای کویر مزینان واقع شده و اکنون خالی از سکنه می باشد. تعدادی از کشاورزان مزینانی در پیش از انقلاب مدتی از سال را در آن جا ساکن می شدند و به همین خاطر هنگام دریافت شناسنامه نام فامیلی آن ها هم امین آبادی درج می شد.

سفارش شهید

از پدر و مادر عزيزم تشكر مى‌كنم كه درست مرا تربيت نمودند و نگذاشتند كه به انحراف كشيده شوم. آنها روح و وجودم را با تعاليم اسلامى آشنا نمودند كه اين خود بزرگترين موفقيت من در زندگى است.
اميدوارم كه روزى شاهد آن باشم كه پرچم پر افتخار اسلام بر فراز همه ممالك و كشورهاى محروم و مستضعف به اهتزاز درآيد و بساط استكبار و استبداد جهانى به دست پرتوان محرومين و مستضعفين و مظلومين برچيده شود.
من براى دفاع از مكتب و ميهن اسلامى خود آماده‌ام تا جان ناقابل خود را فدا نمايم و يقين دارم اگر من شاهد پيروزى اسلام بر كفر نباشم شما به زودى اين پيروزى را در آغوش خواهيد كشيد.
به همه رزمندگان اسلام، كسانى كه از وطنشان، از دينشان و از خاكشان دفاع مى‌كنند و مجال توطئه و تجاوز به دشمن نمی دهند. در جبهه ماندن به من مأموريت محول ..... امید من با خداى بزرگ است ولى چنانچه شهيد شدم، عمل كنيد.
مادر عزيزم! خداوند به شما سلامتى بدهد كه مرا درست تربيت کردید تا وارد فساد نشوم و حالا بتوانم از وطن دفاع كنم. از دوستان و آشنايان و فاميلان مى‌خواهم كه مرا حلال كنند. از ... قاسم و محمود كه چند سالى ؟؟؟ آنها بودم و بعضى وقت ها كه پول خرجى نداشتم 15 الى 20 تومان برمي داشتم، البته زحمت خود را مى‌كشيدم، مى‌خواهم كه مرا حلال كنند. از بنياد شهيد مى‌خواهم كه به مادرم فاطمه مزينانى كه مدت 20 سال است از پدرم جدا شده، رسيدگى كنند و خرجى او را تأمين كنند.
در ضمن دست برادرم اصغر حدود 11 هزار تومان دارم كه از اين پول حدود 8 هزار تومانش حلال است و 3 هزار تومان ديگر را از ... محمود و قاسم برداشتم. بقيه اين پول را خرج مراسم عزادارى من كنيد و مراسم را زياد مفصل نگيريد يك ..... در خانه و يكى سر ... قاسم آقا برايم بگذاريد.
تاريخ 1360/06/03
اكبر امين‌ آبادى‌ مزينانى

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, شهیدامین آبادی
| 



با شهدای مزینان... شهید محمدامین آبادی مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - یکشنبه دوم خرداد ۱۳۹۵

برگی از زندگینامه شهید محمد امین آبادی:

محمد امین آبادی فرزند غلامحسین اول خرداد سال1313ه.ش در مزینان دیده به جهان گشود.

قلعه امین آباد بعد از صحرای سبز مزینان و در ابتدای کویر واقع شده که تا قبل از انقلاب اسلامی تعدادی از اهالی در آنجا زندگی می کردند که نام خانوادگی آنها اغلب به همین عنوان ثبت شده است.

آب چشمه ای زلال در آن حوالی جاری و آبشخور زمین های اطراف بود و کشاورزی و دامداری در آنجا رونق داشت و اکنون نیز به همت خاندان ناطقی و هدایت آب از موتور معروف به رستم و در حاشیه جاده بهمن آباد که توسط دکتر حاج حمید ناطقی خریداری شده چندین هکتار از زمین های امین آباد زیر کشت درخت پسته رفته و به بار نشسته است.

شخصیت معنوی محمد در دامان خانواده ای مذهبی و کارگر و شرکت در مکتبخانه و جلسات قرآن شکل گرفت و تا سنین نوجوانی در مزینان زندگی کرد و پس از آن برای تأمین هزینه های زندگی و کمک به پدر راهی تهران شد و پس ازیک دوره کارگری ، دربنایی معمار چیره دستی شد.اخلاق و برخورد مهربانانه اش باعث شده بود که کارگران با عشق و علاقه خاصی در خدمت او باشند. پس ازمدتی در اداره مخابرات مشغول به کارشد و اکنون تصویر زیبایش زینت بخش موزه مخابرات شده است

سال 1331 با یکی از دختران فامیل ازدواج کرد که یک فرزند پسر و شش دختر از او به یادگار مانده اند و همگی در تهران مشغول به کار و زندگی هستند.

فساد رژیم پهلوی موجب شده بود که محمد امین آبادی به همراه عده ای از مزینانی ها علیه دستگاه حاکم مخفیانه به مبارزه بپردازد کانون این مبارزات اغلب مسجد رحمتیه و مهدیه شرق تهران مزینانی های مقیم مرکز بود.

باشروع انقلاب اسلامی محمد امین آبادی نقش به سزایی در سازماندهی و راه اندازی گروه های تظاهرات کننده داشت و در اغلب راهپیمای ها پیشاپش جمعیت حرکت می کرد و پس ازپیروزی انقلاب دست ازمجاهدت و تلاش نکشید و با تشکیل گروه های جهادی به کمک قشر مستضعف شتافت و حتی در زمینه کشاورزی و خانه سازی به مردم دماوند کمک شایانی کرد.

باشروع جنگ تحمیلی سنگرجهاد او نیز تغییرکرد و با مراجعت به زادگاهش مزینان در پایگاه بسیج شروع به آموزش و تربیت بسیجیان مزینانی کرد و پس از مدتی با تعدادی از اهالی، راهی سوسنگرد شد تا برای آوارگان جنگی خانه بسازد و جزء اولین کسانی بودکه گروه های جهادی را ساماندهی کرد و در منطقه مگاصیص به آبادی ویرانه های جنگ پرداخت.

پس از بازگشت از سوسنگرد علاوه بر کارهای فرهنگی به عمران و آبادی روستا همت گمارد و قنات آب مزینان را دوباره احیا کرد و با بازسازی جوی آب شکل خاصی به بازار مزینان داد. غسالخانه مزینان و احداث سالن شهدا در زمین اهدایی مرحوم کربلایی عبداله محمدی از دیگر اقدامات خیرخواهانه اوست.

حسن خلقش موجب شده بود که نوجوانان و جوانان مزینان اغلب اوقات خود را در بسیج و کارهای گروهی مسجد و فعالیت های رزم شبانه و نگهبانی در اطراف و داخل مزینان بگذرانند .

حاج محمد بارها به جبهه اعزام شد و پس از بازگشت دامنه ی فعالیت خود را در زادگاهش بیشتر می کرد. برگزاری محافل قرآنی و برپایی جشن های نیمه شعبان یکی از اقدامات فراموش نشدنی اوست که در ذهن بسیاری از دهه شصتی ها نقش بسته است.

با همکاری تعدادی از جوانان مزینانی ار ابتدای بازار تا حوالی مدرسه علمیه را چراغانی می کرد و با چیدمان صدها لامپ مهتابی به شکل ضربدری زیبایی خاصی به بازار می داد و پس از آن سه شب جشن را با اجرای نمایش گروه فرهنگی هنری شاهدان کویرمزینان در مسجد جامع برگزار می کرد.

زمستان 1364به همراه سی نفراز رزمندگان مزینانی راهی جبهه های جنوب شد و در عملیات غرور آفرین والفجرهشت به شدت مجروح شد و پس از چند روز( 26 بهمن 1364) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش به همراه سه تن از بسیجیان و همرزمانش شهیدان محمد مزینانی(روس)، سیدحسن حسینی مزینانی،حسن مزینانی صانعی در مزینان تشییع و درگلزار بهشت حضرت علی (ع) زادگاهش برای همیشه آرام گرفت.

خادم مردم

زمستان سال۶۴ بود که شهید امین آبادی به همراه دایی ام شهید محمد روس برای آموزش غواصی به مرخصی آمده بودند او در همان یکی دو روزی که در مزینان بود آرام و قرار نداشت و به دنبال رفع مشکلات مردم بود؛ وقتی که متوجه شد چند روزی است موتور حمام عمومی مزینان خراب شده و کسی اقدامی نکرده با توجه به اینکه فردای همان روز قرار بود برای آموزش به مشهد برود ولی حس انسان دوستانه و خدمت به هم نوعان او را بر آن داشت که هر طوری شده حمام را درست کند.

ساعت ۷ صبح بود که به اتفاق شهید محمد روس آمدند درب منزل و بنده را هم دعوت به کار کردند. آن موقع موتور آب حمام حدود ۱۰ الی ۱۵ متر زیر زمین بود با آنکه اطلاعات زیادی از آن نداشت موتور را باز کرد و بلافاصله به سبزوار برد و همان روز آن را تعمیر کرد و دوباره رفتیم و تا ساعت ۱ شب آن را کار گذاشتیم و روشن کردیم .

بعد از اتمام کار شهید امین آبادی لبخندی زد و گفت: «این کار ثوابش از حضور در جبهه بیشتر است اما حالا که این مشکل مردم هم حل شد با خیال راحت راهی منطقه می شوم و احساس می کنم در این لحظه آخر دینم ادا شد.»

از موتورخانه که آمدیم بیرون هر کی ما رو می دید به سر و وضع مان که به دلیل روغنی بودن موتور صورت و لباس هر سه تامون سیاه شده بود می خندید اما ما که از صبح در تلاش بودیم تا همین لبخند را برلبان آن ها ببینیم در دل احساس رضایت می کردیم و دایی و حاجی امین آبادی هم صبح روز بعد راهی مشهد شدند و بعد هم هردو در عملیات والفجر 8 به شهادت رسیدند تا امروز ما در امنیت و آسایش کامل زندگی کنیم .

(خاطره از؛ یدالله مزینانی حاج حسن)

لباس خاکی بابا

غروب یک روز سرد زمستانی من و فرزند کوچکم در آپارتمان کوچکمان استراحت می کردیم که ناگهان زنگ در به صدا در آمد چون آیفون خراب بود نمی توانستم بفهمم پشت در کیه و به امید آمدن آشنایی دکمه را فشار دادم.

صدای قدمهایش که با صلابت از پله ها بالا می آمد کنحکاوم کرد نگران شدم که نکند برای غریبه ای در راباز کرده باشم از چشمی در نگاه کردم و از خوشحالی فریادی کشیدم و گفتم: بابا؟!

نمی دانستم چکار می کنم، منتظرش نماندم پله ها را دو به یکی کردم و قبل از آنکه وارد خانه بشود خودم را به او رساندم سر و صورتش را غرقه بوسه کردم و باتعجب گفتم: شما کجا اینجا کجا آقاجون. خندید و گفت: مرخصی آمده ام چون دلم خیلی برات تنگ شده بود گفتم قبل از آنکه برم خونه و مادرت رو ببینم بیام سری از شما بزنم.

یکی از دکمه های پیراهنش افتاده بود نخ و سوزن آماده کردم که دکمه را بدوزم درحالی که با نوه اش بازی می کرد باخنده گفت: می خوای ما رو از گشنگی بکشی دختر تو برو شام درست کن من خودم دکمه رامی دوزم.

فرزند کوچکم گفت: بابابزرگ تو با این چشمای کورمکوریت می تونی خیاطی کنی ؟ لپش رو کشید و گفت: عزیز دلم اگه من کور باشم که نمی تونم با دشمنا بجنگم بیا بنشین و تماشا کن.

این آخرین باربود که بابا به مرخصی آمد و من هنوز لباسای خاکی او را توی بغچه ای یادگاری نگه داشته ام و هر وقت نخ و سوزن به دست می گیرم یاد خاطره بابا می افتم...

*****

سال چهل و دو بود و اوج مبارزات انقلابیون و تبعید مرجع عالیقدر شیعه امام خمینی (ره)، یکی از روحانیون در مسجد محل به پشتیبانی از امام سخنرانی پرشوری کرد و تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. دوستان موضوع را فهمیدند و تصمیم گرفتند ایشان را مخفی کنند. دژخیمان پهلوی به کسی رحم نمی کردند و اگر کسی از روحانیت دفاع می کرد او را دستگیر و شکنجه می کردند. همه ما از ترس لو رفتن برای پناه دادن به این روحانی جرات نمی کردیم حتی پیشنهاد جایی را بدهیم . منتظربودیم یک نفر حرفی بزند که شهیدامین آبادی وارد جلسه شد و وقتی موضوع را فهمید با خونسردی گفت:غصه نخورید من حلش می کنم. از آن روزبه بعد ما جناب سخنران را ندیدیم و بعدها فهمیدیم که حاج محمد ایشان را برده به خانه اش و تا مدت ها میزبانش بوده است.

*****

عاشق خدمت به قشر ضعیف بود اگرکسی می خواست خانه ای بسازد و یا امرخیری در کاربود و برای تهیه جهیزیه مشکل داشت بدون آنکه خودش متوجه شود کمکشان می کرد و پول می فرستاد و می گفت: آدم خیری مشکلت را فهمیده و برایت پول فرستاده،

اگر همشهری ها می خواستند معامله ای انجام بدهند و پول کم داشتند می گفت:برو جلو من یه خورده پس انداز دارم قرض الحسنه به تو می دهم کارت که انجام شد هر وقت داشتی پس بده .انقلاب که به پیروزی رسید حدود یکصد نفر از بچه های مزینان را بسیج کرد و به مناطق محروم اطراف تهران می رفتند و در کارهای عمرانی و کشاورزی به افراد مستمندکمک می کردند.

در نزدیکی مزینان منطقه ای به نام اسدآباد وجود دارد که زمینش مناسب کشاورزی است .موتور آب عمیقی هم در آنجا احداث شده بود ولی صاحبش نمی توانست آن را به خوبی اداره کند و تصمیم به فروش گرفته بود، تقریبا اسدآباد رو به نابودی می رفت. یازده نفر از مزینانی های مقیم پایتخت اعلام آمادگی کردند که به شرط حضور حاج آقا امین آبادی و بامشارکت همدیگر از تهران بروند و اسدآباد را آبادکنند. او هم با اصرار دوستان مسئولیت گروه را بر عهده گرفت و الحق فکر و ایده های خیلی خوبی ارائه می داد و هرحرفی می زد بقیه با جان و دل اجرا می کردند و موفق شدند اسدآباد را از خشکسالی نجات دهند و دوباره آبادش کنند .

*****

نه می دونستیم سوادش چقدره و نه می شناختیمش. یک عده می گفتند وضعش خوبه و از شهر فرار کرده یک عده دیگه هم می گفتند:با زنش دعوا کرده و به روستا پناه آورده تا راحت باشه ؛ تعدادی هم پیش بینی می کردند که عقده ریاست داره و می خواد اینجا حکومت کنه. هرکی بود و هر چی بود برای ما بچه های روستایی که خیلی خوب شده بود؛ ازصبح تا غروب انتظار می کشیدیم که شب بشه و ما هم بریم توی جلسه قرآن واین حاجی برامون قصه بگه وقرآن یادبده بعد هم کلی جایزه ازش بگیریم ،صبح هاهم با جوونا و پیرمردا دنبالش بدویم و ورزش کنیم و گاهی وقتا هم بره شهر و اسلحه بیاره و تیر انداختن یادمون بده. بعضی شبا هم بچه ها را جمع می کرد و رزم شبانه و تاصبح راهپیمایی پشت قلعه یا در دل کویر و بعد هم دعا و نماز و باز کار. خداییش عجب آدمی بود یه لحظه آروم نمی گرفت. یه لحظه هم میدون رو ترک نمی کرد. همه چیزشو وقف آباد کردن روستا کرده بود. بخشداری و فرمانداری و استانداری را به تنگ آورده بود اگه می فهمید چیزی برای مزینان اعلام شده تا اون رو از ادارات نمی گرفت آروم نمی شد. نیمه شعبان که می شد بازار را چراغانی می کرد و جشن مفصلی می گرفت و کلی شیرینی پخش می کرد بعد هم دوربینش را بر می داشت و از گروه تیاترعکس می گرفت . بعدازسه شب که جشن میلاد را به خوبی برگزار می کرد همه ماها رو دور هم جمع می کرد و ضمن تشکر فراوان از بچه ها یه جورخودمونی وصیت می کرد و می گفت: یادتون باشه اگه سال دیگه من بین شما نبودم خودتون این سه شب رو جشن بگیرین نذارین این چراغ خاموش بشه.

بعدازمراسم نیمه شعبان از پا نمی نشست یعنی اصلاخسته نمی شد و دوباره دنبال یه کار خیردیگری می رفت و برای آبادانی دیارش تلاش می کرد. گاهی هم آستینها رو بالامی زد و خودش بنایی می کرد. می گفتند درتهران معمار قابلی بوده است ،سرتون رو درد نیارم خلاصش اینکه همه کاره بود.تازه وقتی شهید شد بعضی ها تازه فهمیدند که چه گوهری را از دست داده اند و هر وقت چشمشان به جوی آب روان بازار مزینان می افته می گویند: خدا رحمت کنه حاجی امین آبادی را چه زحماتی برای جاری شدن این آب کشید.

*****

چند بار اصرار کرد که توهم بامن بیابریم مزینان و اونجا هم آب و هوای خوبی داره و هم من می تونم یه کمی دینمو برای مردم ادا کنم دوست دارم این آخر عمری اگه کاری از دستم ساخته است واسه بچه های روستا انجام بدم.

گفتم:آخه حاجی الآن وسط سال تحصیلیه و بچه ها درس دارند وانگهی من به کنار اینا که دوست ندارند بیان توی ده زندگی کنند اینا توی شهر به دنیا اومدن و اینجا رو دوست دارند. ما که حریفت نمی شیم دلمون هم نمی خواد جلوی کار خیرت رو بگیریم شما برو ان شاءالله اوضاع که روبراه شد و بچه ها راضی شدند ما هم میایم پیشت.

رفت و هرچند وقت یکبار می آمد و سری به ما می زد ولی هیچ وقت نگفت که چیکار کرده چه مشکلاتی داره فقط هربار که می دیدیمش می گفت: جایتان خالی است . وقتی شهید شد کوچک و بزرگ می گفتند: خدا رحمتش کنه مزینان را آباد کرد. هر جای روستا که قدم می گذاریم باقیات و صالحات حاجی به چشم می خورد . آب، برق، مدرسه و حتی غسالخانه و سالن مراسم و... همه یادگاری های اوست و افسوس می خورم و می گویم ای کاش می توانستم بیشتر در کنارش می بودم و کمکش می کردم .

*****

تاکنون قریب به ۳۸ سال است که از شهادت امین آبادی می گذرد.
حدود دو یا سه سال بعد از سپری شدن شهادت ایشان.... در حسینیه خسروآبادی های مقیم تهران در میدان تسلیحات مراسم ترحیم به یاد مرحومه حاجیه خانم سکینه مزینانی همسر یکی از شهروندان خسرو آبادی منعقد بود.

شخصی تقریبا چهل ساله که در کنارم نشسته بود درحالیکه بنده و ایشان آشنایی نداشتیم بدون مقدمه از بنده سوال کد : اهل خسروآباد هستید؟
عرض کردم: خیر
سوال کرد: اهل کجا هستی؟
گفتم: مزینانی هستم.
بلافاصله پرسید: محمد امین آبادی را می شناسی؟
گفتم: کاملا شناخت دارم.
پرسید: حالش خوبه.(او نمی داند که امین آبادی شهید یا فوت شده است !! )
گفتم خدا رحمتش کند،حدود دو یا سه سالی است که در دفاع مقدس شهید شده است.
پرسید : نه بابا!!! انگاری همه ی دنیا روی سرش خراب شد.
گفتم: واقعیتی است.
به محض اینکه شنید شهید شده بغض گرفت و حیرت زده شد و شروع به گریه کرد!
بنده پرسیدم: شما با امین ابادی وابستگی داری یا آشنایی هستی؟
گفت: متاسفانه وابستگی ندارم ونیز آشنایی ندارم.... فقط ۲۰ ساعت کمتر با بیشتر در معیَت ایشان بوده ام و در گمنامی نهایت لطف و عنایاتی به من داشت و ای کاش نشنیده بودم!

کنجکاوی مرا وادار کرد تا پیرامون موضوع بیشتر جویا شوم و در ادامه به بیان خاطراتی از امین آبادی با همان زبان صاف و ساده وبه دور از تکلًف وبا لهجه ی روستایی اظهار کردند.

قبل از شهادتش؛ یک نفر از اهالی عباس آباد و دیگری کاهک جمعا سه نفر سه راه افسریه رفتیم تا هر کدام به مقصدمان برسیم وچون زمان خاصی بود انبوه جمعیت آمده بودند درحالیکه نه اتوبوس ونه وسیله شخصی و امیدمان به کلی قطع شده بود.
در همین هنگامه به ناگاه یک خودرو بنز از طرف خدا رسید و توقف کرد و همه ی مردم هجوم آوردند.
راننده گفت: چنانچه هر کسی تصمیم تنها به مقصد کاهک یا داورزن دارند سوار شوند و تعداد زیادی ؛ خودرو را احاطه کردند و همه هم سبقت می گرفتند تا موفق شوند . سه نفر با هزار زحمتی موفق شدیم تا سوار شویم .
حدود ساعت ۵ بعد از ظهر با گذشت مسافتی به سرخه رسیدیم و حالا تقریبا ساعت ۸ شب است و برای نماز راننده توقف کرد و بعد از نماز پیشنهاد داد و گفت: آماده شوید تا رستوران یا غذا خوری برای صرف شام برویم.
گفتیم: جناب راننده ؛ شرایط اوضاع و احوال مالی ما همگی مثل شما نیست و پول ومولی در بساط نداریم ...‌.شوخی می فرمایید یا اینکه ما را سرِکار گذاشته ای؟!

وی با لبخند ملیحی گفت: حالا بیایید شام بخوریم بعدا یک کاری خواهیم کرد.
هر بهانه ای گرفتیم نتیجه بخش نشد.تا اینکه با پافشاری رانتده ؛ما سه نفر به غذا خوری رفتیم و بدون اینکه از ما سوالی کند که چه غذایی میل دارید؛ شام درست و حسابی آنهم با همه ی مخلفات خوردیم و پول شام را راننده پرداخت کرد و ناگفته نماند به خاطر شرایط بحرانی مالی حتی یه تعارف ظاهری هم نکردیم.

ساعت ۵ صبح به داورزن رسیدم و دو نفر آقایان دیگر در عباس آباد و کاهک قبلا پیاده شدند و گفتند: کرایه تان چقدر است؟
رانتده گفت: شوخی دارید یا جدی ؟!!! کرایه چه معنا دارد؟! مهمان بنده هستید. تازه مگر از همشهری تا حالا کسی پول گرفته یا پول داده ای... اولین باری است که می شنوم !!
در هر حال افزون بر هزینه رستوران کرایه را هر چه پافشاری کردیم نگرفتند و اسباب شرمندگی بیشترما شد.
از من پرسید : این وقت شب زمان مناسبی نیست. با چه وسیله ای شما به خسرو آباد می روید؟!
گفتم: خدا بزرگ است هوا روشن شود ان شاءالله فرجی خواهد شد.
گفتند: سوار شوید تا خسروآباد شما را ببرم!!
گفتم : راه فرعی است و مزاحم تان نمی شویم و تا اینجا خدا هم اجرتان دهد.
با اصرار بیش از حد مجددا سوار شدم و با خستگی ناشی از رانندگی؛ در منزل به خانه ی ما آمدند و چند ساعتی استراحت کردند.

پس از خوردن صبحانه تصمیم داشت خدا حافظی کند و با اصرار پیشنهاد دادم چنانچه افتخار دهید چند روزی در کلبه ی فقیرانه ی ما باشید. اما به رغم اصرار قبول نفرمودند و گفتند ان شاءالله بعدها....

چند کیلو کره محلی به عنوان هدیه خدمت شان آوردم و هر کاری کردم قبول نکرد و در لحظه ی خداحافظی سوال کردیم. اسم تان چیست و اهل کجا هستید؟
گفت: اهل مزینانم و به نام محمد امین آبادی .

🔻 آقای خسرو آبادی گفت: در اولین فرصت به مزینان خواهم رفت و سر مزارش فاتحه خواهم خواند.

نوشته شد به قلم: علی مزینانی عسکری

تهران- اسفند۱۳۹۰ه.ش... باز نشر و الحاقات سوم شهریورماه 1402

منابع:

*همسر و دختر محترمه شهیدحاج محمدامین آبادی

*حاج رحیم هژیرتالی-حاج حسین شمس- زنده یاد حاج عباس رضایی فر-علی مزینانی و یداله مزینانی حاج حسن تلمان، حاج علی جعفری و چندتن دیگر از همرزمان شهید

*کتاب مزینان عشق آباد کوچک -احمد باقری مزینانی

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, شهیدامین آبادی
| 



شهید محمد امین آبادی مزینانی
نويسنده: علی مزینانی عسکری - سه شنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۰

                                                     

                                 به نام خدای شهیدان

                                           لباس خاکی بابا

غروب یک روزسردزمستانی من وفرزندکوچکم درآپارتمان کوچکمان استراحت می کردیم که ناگهان زنگ دربه صدا درآمدچون آیفون خراب بود نمی توانستم بفهمم پشت درکیه وبه امیدآمدن آشنایی دکمه رافشاردادم.

 صدای قدمهایش که باصلابت ازپله هابالا می آمدکنحکاوم کرد نگران شدم که نکندبرای غریبه ای دررابازکرده باشم ازچشمی در نگاه کردم ازخوشحالی فریادی کشیدم وگفتم: بابا!       نمی دانستم چکارمی کنم ،منتظرش نماندم پله هارا دوبه یکی کردم وقبل ازآنکه وارد خانه بشودخودم رابه اورساندم سروصورتش راغرقه بوسه کردم وباتعجب گفتم: شما کجااینجاکجا آقاجون.خندیدو گفت:مرخصی آمده ام  چون دلم خیلی برات تنگ شده بود گفتم قبل ازآنکه برم خونه ومادرت رو ببینم بیام سری ازشما بزنم.

یکی ازدکمه های پیراهنش افتاده بود نخ وسوزن آماده کردم که دکمه رابدوزم درحالی که بانوه اش بازی  می کرد باخنده گفت:می خوای ما روازگشنگی بکشی دختر توبروشام درست کن من خودم دکمه رامی دوزم. فرزند کوچکم گفت:بابابزرگ توبااین چشمای کورمکوریت می تونی خیاطی کنی ؟لپش روکشیدوگفت:عزیزدلم اگه من کورباشم که نمی تونم بادشمنا بجنگم بیابشین وتماشا کن.

این آخرین باربودکه بابا به مرخصی آمدومن هنوزلباسای خاکی او را توی بغچه ای یادگاری نگه داشته ام وهروقت نخ وسوزن به دست می گیرم یادخاطره بابا می افتم...

                                                  *****

سال چهل ودوبودواوج مبارزات انقلابیون وتبعیدمرجع عالیقدرشیعه امام خمینی (ره)یکی ازروحانیون درمسجدمحل به پشتیبانی ازامام سخنرانی پرشوری کرد وتحت تعقیب ساواک قرارگرفت. دوستان موضوع رافهمیدندوتصمیم گرفتندایشان رامخفی کنند.د ژخیمان پهلوی به کسی رحم نمی کردند واگرکسی ازروحانیت دفاع می کرداورادستگیروشکنجه می کردند . همه ماازترس لو رفتن برای پناه دادن به این روحانی جرات نمی کردیم حتی پیشنهادجایی رابدهیم .منتظربودیم یک نفر حرفی بزندکه شهیدامین آبادی واردجلسه شدووقتی موضوع رافهمید با خونسردی گفت:غصه نخوریدمن حلش می کنم. ازآن روزبه بعدماجناب سخنران راندیدیم وبعدها فهمیدیم که حاج محمدایشان رابرده به خانه اش وتامدت هامیزبانش بوده است.

                                                  *****

عاشق خدمت به قشرضعیف بوداگرکسی می خواست خانه ای بسازدویاامرخیری درکاربودوبرای تهیه جهیزیه مشکل داشت بدون آنکه خودش متوجه شودکمکشان می کردوپول می فرستادومی گفت :آدم خیری  مشکلت رافهمیده وبرایت پول فرستاده،اگرهمشهری هامیخواستندمعامله ای انجام بدهندوپول کم داشتندمی گفت:بروجلو من یه خورده پس اندازدارم قرض الحسنه به تومی دهم کارت که انجام شدهروقت داشتی پس بده .انقلاب که به پیروزی رسید حدودیکصدنفرازبچه های مزینان رابسیج کردوبه مناطق محروم اطراف تهران می رفتندودرکارهای عمرانی وکشاورزی به افرادمستمندکمک می کردند.

درنزدیکی مزینان منطقه ای به نام اسدآباد وجودداردکه زمینش مناسب کشاورزی است .موتورآب عمیقی هم درآنجااحداث شده بود ولی صاحبش نمی توانست آن رابه خوبی اداره کند وتصمیم به فروش گرفته بود تقریبا اسدآباد رو به نابودی می رفت .یازده نفرازمزینانی های مقیم پایتخت اعلام آمادگی کردند که به شرط حضورحاج آقاامین آبادی وبامشارکت همدیگرازتهران بروندواسدآباد راآبادکنند.اوهم بااصراردوستان مسئولیت گروه رابرعهده گرفت والحق فکروایده های خیلی خوبی ارائه می دادوهرحرفی می زدبقیه باجان ودل اجرامی کردند وموفق شدند اسدآباد را ازخشکسالی نجات دهند ودوباره آبادش کنند .

                                                  *****

نه می دونستیم سوادش چقدره ونه می شناختیمش.یک عده می گفتندوضعش خوبه وازشهرفرارکرده یک عده دیگه هم می گفتند:بازنش دعواکرده وبه روستاپناه آورده تاراحت باشه ؛تعدادی هم پیش بینی می کردند که عقده ریاست داره ومی خواداینجاحکومت کنه.هرکی بودو هرچی بودبرای مابچه های کویری که خیلی خوب شده بود؛ازصبح تاغروب انتظار می کشیدیم  که شب بشه وماهم بریم توی جلسه قرآن واین حاجی برامون قصه بگه وقرآن یادبده بعد هم کلی جایزه ازش بگیریم ،صبح هاهم باجووناوپیرمردادنبالش بدویم وورزش کنیم وگاهی وقتاهم بره شهرواسلحه بیاره و تیرانداختن یادمون بده.بعضی شباهم بچه ها راجمع می کردورزم شبانه وتاصبح راهپیمایی پشت قلعه یادردل کویر وبعدهم دعاونمازوباز کار.خداییش عجب آدمی بودیه لحظه آروم نمی گرفت.یه لحظه هم میدون روترک نمی کرد. همه چیزشو وقف آبادکردن روستاکرده بود.بخشداری وفرمانداری واستانداری رابه تنگ آورده بوداگه می فهمیدچیزی برای مزینان اعلام شده تااون رو ازادارات   نمی گرفت آروم نمی شد.نیمه شعبان که می شدبازارراچراغانی می کرد وجشن مفصلی می گرفت وکلی شیرینی پخش می کردبعدهم دوربینش را برمی داشت وازگروه تیاترعکس می گرفت . بعدازسه شب که جشن میلادرابه خوبی برگزارمی کردهمه ماهارو دورهم جمع می کردوضمن تشکرفراوان ازبچه ها یه جورخودمونی وصیت می کردومی گفت: یادتون باشه اگه سال دیگه من بین شمانبودم خودتون این سه شب روجشن بگیرین نذارین این چراغ خاموش بشه. بعدازمراسم نیمه شعبان ازپا نمی نشست یعنی اصلاخسته نمی شدودوباره دنبال یه کارخیردیگری می رفت وبرای آبادانی دیارش تلاش می کرد.گاهی هم آستینهاروبالامی زدو خودش بنایی  می کرد. می گفتنددرتهران معمارقابلی بوده است ،سرتون ودرد نیارم خلاصش اینکه همه کاره بود.تازه وقتی شهیدشدبعضی هاتازه فهمیدندکه چه گوهری راازدست داده اندوهروقت چشمشان به جوی آب روان بازار مزینان   می افته می گویند:خدارحمت کنه حاجی امین آبادی راچه زحماتی برای جاری شدن این آب کشید.

                                                 *****

چندباراصرارکردکه توهم بامن بیابریم مزینان واونجاهم آب وهوای خوبی داره وهم من می تونم یه کمی دینمو برای مردم اداکنم دوست دارم این آخرعمری اگه کاری ازدستم ساخته است واسه بچه های روستاانجام بدم.

گفتم:آخه حاجی الآن وسط سال تحصیلیه وبچه هادرس دارن وانگهی من بیام ایناکه دوست ندارندبیان توی ده زندگی

کنندایناتوی شهربه دنیااومدن واینجارودوست دارند.ماکه حریفت نمی شیم دلمون هم نمی خوادجلوی کارخیرت روبگیریم شمابروانشاء الله اوضاع که روبراه شدوبچه هاراضی شدندماهم میایم پیشت.

رفت وهرچندوقت یکبارمی آمدوسری به مامی زد ولی هیچ وقت نگفت که چیکارکرده چه مشکلاتی داره فقط هربار که می دیدیمش می گفت:جایتان خالی است .وقتی شهید شدکوچک وبزرگ می گفتند:خدارحمتش کنه مزینان راآباد کرد.هرجای روستاکه قدم می گذاریم باقیات وصالحات حاجی به چشم می خورد .آب ،برق،مدرسه وحتی غسالخانه وسالن مراسم و...همه یادگاری های اوست وافسوس می خورم ومی گویم ای کاش می توانستم بیشتر در کنارش باشم وکمکش کنم .

                                                 *****

برگی اززندگینامه شهید محمدامین آبادی:

محمدامین آبادی فرزندغلامحسین درسال1313ه.ش درمزینان سبزواردیده به جهان گشود.قلعه امین آباد بعد از صحرای سبزمزینان ودرابتدای کویرواقع شده که تاقبل ازانقلاب اسلامی تعدادی ازاهالی درآنجازندگی می کردندوآب چشمه ای زلال درآن حوالی جاری و آبشخورزمینهای اطراف بودوکشاورزی ودامداری درآنجارونق داشت. شخصیت معنوی محمددردامان خانواده ای مذهبی وکارگروشرکت درمکتبخانه وجلسات قرآن شکل گرفت وتاسنین نوجوانی درمزینان زندگی کردوپس ازآن برای تامین هزینه های زندگی وکمک به پدرراهی تهران شدوپس ازیک دوره کارگری دربنایی معمارچیره دستی شداخلاق وبرخوردمهربانانه اش باعث شده بودکه کارگران باعشق وعلاقه خاصی درخدمت اوباشند.اوپس ازمدتی دراداره مخابرات مشغول به کارشد.درسال1331بایکی ازدختران فامیل ازدواج کردکه یک فرزندپسروشش دخترازایشان به یادگارمانده اند.

فسادرژیم پهلوی موجب شده بودکه محمدامین آبادی به همراه عده ای ازمزینانی هابرعلیه دستگاه حاکم مخفیانه به مبارزه بپردازدکانون این مبارزات مسجدرحمتیه ومهدیه مزینانی های مقیم مرکزبود.

وی باشروع انقلاب اسلامی نقش به سزایی درسازماندهی وراه اندازی گروه های تظاهرات کننده داشت ودراغلب راهپیمای ها پیشاپش جمعیت حرکت می کرد.پس ازپیروزی انقلاب نیزاودست ازمجاهدت وتلاش نکشیدوبا تشکیل گروه های جهادی به کمک قشرمستضعف شتافت وحتی درزمینه کشاورزی وخانه سازی به مردم دماوندکمک شایانی کرد.باشروع جنگ تحمیلی سنگرجهاداوتغییرکردوبه زادگاهش مزینان مهاجرت نمودوباتشکیل پایگاه بسیج شروع به آموزش وتربیت بسیجیان مزینانی کردوباتعدادی ازاهالی، راهی سوسنگردشدتابرای آوارگان جنگی خانه بسازدوجزء اولین کسانی بودکه گروهای جهادی راساماندهی کردودرمنطقه مگاصیص ویرانه های جنگ راآبادکرد.

پس ازبازگشت ازسوسنگردعلاوه برکارهای فرهنگی به عمران وآبادی روستاپرداخت وقنات آب مزینان رادوباره احیاکرد وبابازسازی جوی آب شکل خاصی به بازارمزینان داد.غسالخانه مزینان واحداث سالن شهداازدیگر اقدامات خیرخواهانه اوست. حسن خلقش موجب شده بودکه نوجوانان وجوانان مزینان اغلب اوقات خودرادربسیج وکارهای گروهی مسجدبگذرانند .

زمستان 1364به همراه سی نفرازمزینانی هاراهی جبهه های جنوب شدودرعملیات غرور آفرین والفجرهشت به شدت مجروح شدوپس ازچندروز به درجه رفیع شهادت نائل آمدوبه همراه سه تن ازبسیجیان وهمرزمانش درمزینان تشییع ودرگلزار بهشت حضرت علی (ع)زادگاهش برای همیشه آرام گرفت.

                       نوشته شدبه قلم:علی مزینانی عسکری

                                  تهران- اسفند۱۳۹۰ه.ش

منابع:

*همسر ودخترمحترمه شهیدحاج محمدامین آبادی

*حاج رحیم هژیرتالی-حاج حسین شمس-حاج عباس رضایی فر-علی مزینانی وچندتن دیگرازهمرزمان شهید

*کتاب مزینان عشق آبادکوچک -احمدباقری مزینانی 

 



 

                                         به نام خدای شهیدان

                                              حالامی فهمم بابایعنی چه

گفتم :مادرتودیگه هم سربازی خدمت کردی ودوسال توی جبهه بودی وهم یکبارازطریق جهادرفتی الآن زن وبچه داری این دخترا بابا می خوان بشین زندگیت رابکن.

گفت: درسته مادرجان ولی حالااسلام نیازبه من داره نمی تونم درخانه راحت بنشینم وببینم که بچه های مردم می رن شهیدمی شن من راحت باشم .یک عمرحسین حسین گفتم ونوحه کربلاراخواندم ولی حالاکه دوباره کربلا برپاشده من بایدبه هوای زن وبچه درخانه بشینم

گفتم :خداپشت وپناهت من نمی تونم جلوی امرخدارابگیرم .

                                                  *****

علاقه خاصی به نام سکینه خاتون وزینب داشت هرچی بهش گفتند: این اسم ها مصیبت میاره وبلاکش دورانند یه اسم دیگه ای واسه دخترات انتخاب کن!

گفت: ایناخرافاته وهمش تبلیغات دشمنان امام حسینه ،این اسامی افتخاره ولیاقت می خوادکه کسی نامش زینب ویا سکینه باشه من نام دخترام رو هم نام این بزرگواران می گذارم انشاء الله اوناهم لیاقت داشته باشن که زینب وارزندگی کنند. اگه صدتادیگه دخترداشته باشم بازهم این اسامی را انتخاب می کنم.

                                                  *****

ازبابافقط اسمش رامی دانم،خیلی کوچیک بودم که رفت جبهه وشهید شد .همه می گفتن تودخترشهیدی ومن گاهی خوشحال بودم که تحویلم می گیرندواحترامم می گذارند ؛گاهی حسابی بابایی می شدم ودلم می خواست الان پیشم بودومن بغلش می گرفتم وصورتش رامی بوسیدم.مادرم می گه:هرموقع ازسرکاربر می گشت می آمد بالای سرشما دوخواهروپیشانتان رامی بوسیدوچنددقیقه ای باشمابازی می کرد.

 من نمازخواندن راازبابا یاد گرفتم . توی وصیتنامه اش سفارش می کنه ومی نویسه :دوست دارم دخترام راهم روبانماز اول وقت ادامه بدهند. مادرم ومادربزرگم تعریف می کنندکه:خیلی به نمازاول وقت اهمیت می داده همیشه نزدیک اذان دست ازکارمی کشیدوبه طرف مسجدحرکت می کردتانمازراباجماعت بخواند.

 اولاباخودم می گفتم بابااصلا عاطفه نداشته ومن وخواهرم راول کردورفت جبهه ولی بعدازمدت ها نامه هایش راکه برای مادرم فرستاده بود و اون هم به یادگارنگه داشته ،می خوانم ومی بینم باچه عشق وعلاقه ای نوشته زینب وسکینه راازقول من ببوسید؛فهمیدم که خیلی ما رو دوست داشته ولی به خاطردینش رفت وبه شهادت رسید حالا  می فهمم بابایعنی چه!

                                                 *****

باهمه مهربان بودحتی بچه های کم سن وسال بامحمدشوخی می کردند و او هم برای اینکه بچه هاکمی بخندند برایشان ادا می ریخت. خاله من زن برادرمحمداست .اوناتابستان رفته بودند تهران تاازاقوام سری بزنند من سرظهری ازتیربرق کناردیوارمنزلشان بالا رفتم وخودم را انداختم توی خانه خاله ام تا توپم رابردارم کارم که تمام شددوباره ازدیواربالا آمدم وتوی کوچه سرک کشیدم که ببینم کسی نباشد غافل ازآنکه محمدمرا دیده وهیچی نگفته بود تاپایین پریدم اوجلویم سبزشد خیلی ترسیدم اما اون که این حالم رادید گفت:من که می دانم توبرای چی رفتی خونه داداشم ولی بهتره وقتی کسی خونه اش نیست این کاررا نکنی چون مردم نمی دونندکه توبرای چی رفتی وفکرمی کنند خدای نکرده دزدی.

نفسش حق بودوازآن روزدوستی ماکه سالهاازاوکوچکتربودم بیشترشدواوتازنده بوداز این قضیه به کسی حرفی نزد.

                                                 *****

همیشه مواظب بودتامبادالقمه حرامی به خانه بیاورد .نوجوان بودکه برای کاربنایی به تهران رفت.هرموقع که می آمد پولش راداخل دستمالی می گذاشت وبه من تحویل می داد.اول مبلغی ازآن رابرمی داشت وداخل دستمال جداگانه ای می گذاشت ومی گفت : مادرجان این خمس مالم می باشد.وهنوزآن دستمال ها رابرای یادگاری درخانه نگه داشته ام گاهی وقت هاکه هوس دیدنش رامی کنم سراغ صندوقچه میرم ودستمال هارا برمی دارم وبه چشمانم می مالم.

                                                 *****

صدای خیلی خوبی داشت درمحرم هرسال یکی ازنوحه خوان های هیئت متحده حسینی مزینان بود.وقتی نوحه می خواند در صدایش حزن خاصی دیده می شد وباهمان توسلی که داشت نزدعزاداران امام حسین (ع)عزیزترمی شد و مسئولین هیئت ازاودرخواست می کردندکه حتی درجایگاه مخصوص که تمامی هیئتها حضور داشتند نوحه خوانی کند.

یکی ازکسانی که به شدت به محمدعلاقه داشت مرحوم حاج عباسعلی صدیقی بودکه درمراسم تعزیه خوانی عاشورای مزینان نقش امام حسین (ع)را اجرا می کردومحمدنیزدردهه دوم همین نقش راایفا می نمود،مرحوم صدیقی که جدیت وبازی زیبای اورامی دیدبه پسرانش سفارش کرده بودکه بعدازفوتش اجازه بدهندمحمدتعزیه امام رادرعاشورا بخواند اماگویادست تقدیر آنچنان بودکه استادوشاگردهردواین نقش رابه دیگری بسپارند

                                                 *****

برای آخرین باربه مرخصی آمده بودومی خواست برگردد جبهه .آمدخانه وموضوع رامطرح کرد.گفتم:ماچهارساله که ازدواج کردیم وتوی این چهارسال تویاجبهه بودی یابرای کاررفتی تهران ،آخه من چه گناهی کردم که همه اش بایدتنهاباشم وسختی بکشم حالاباشه سال دیگه برو، شایدتااون سال جنگ هم تمام بشه.

بالبخندجواب داد:به خدانمی تونم راحت بنشینم لذا خواهش می کنم اجازه بده که این بارهم برم.وقتی داشتم بر می گشتم توی قطارباخدای خودم خلوت کردم وگفتم :خدایاخودت به زن وبچه ام صبربده تابتوانم به سلامت به جبهه برگردم .خیلی صحبت کردیم وآخرش گفت:تاتورضایت ندی نمی رم.وقتی اصرارش رادیدم ودیدم که چقدرناراحته گفتم:بروخداپشت وپناهت.

                                                 *****

بعدازاینکه ازسبزوارحرکت کردیم بارزمندگان شهرهای دیگردراستادیوم تختی مشهد تجمع کردیم صدای زمزمه ای مرا متوجه خودکرد.دیدم محمدگوشه ای خلوت کرده وکتابی دردست گرفته ومی خواند.گاهی سری تکان می دهد واشک می ریزد.کنجکاوشدم نزداورفتم وگفتم :چیه هنوزنرفته دلت هوایی شده چی می خونی ؟

قرآن رانشانم دادودیدم آیاتی رامی خواندکه درباره عذاب بدکاران است.گفتم:توچه غمی داری آقا همه می دونن که باکله می ری بهشت.سری تکان دادوگفت:کی ازعاقبت خودش خبرداره که من ازخودم مطمئن باشم...

                                                 *****

برگی اززندگینامه شهیدمحمدمزینانی(روس):

محمد مزینانی فرزندکربلایی علی اصغرروس درسال1342ه.ش درمزینان سبزوارپابه عرصه وجودگذاشت .پدرش فرد سرزنده وشوخ طبعی بودودرمراسم عروسی ویاجشن های ملی ویامذهبی به زبان روسی شعروترانه می خواندو دیگران رامی خندانداودرزمانی که روس هابه ایران حمله می کنندسرباز بوده ومدتی رابه عنوان خدمتکاردرپادگان روس ها کارمی کرده وازهمان زمان چندکلمه ای یادمی گیردوبعدها به تقلیدازآنها روسی صحبت می کندودرمزینان به کربلایی اصغرروس معروف می شود.پس ازپیروزی انقلاب نیز درنمایشنامه ای که به نویسندگی وکارگردانی رمضانعلی عسکری وبابازی خوب محمدوچندتن ازجوانان مزینان اجرامی شوداونیزنقش یک افسرروسی را به خوبی ایفامی کند.

محمددوران کودکی رادرمکتبخانه مزینان به فراگیری قرآن می گذراندوبرای ادامه تحصیل واردمدرسه ابتدایی مزینان می شود.درتعزیه خوانی استعدادسرشارش موجب توجه بزرگان می شودواونقش سکینه خاتون راوپس ازآن حضرت قاسم (ع)وشوذب ودرنهایت حضرت امام حسین (ع)رادرمراسم عاشورای دهه اول ودوم مزینان اجرا می کند.او آنقدر خوب ظاهرمی شودکه هرنقشی را عهده دارمی شود به زیبایی وهنرمندانه ایفامی کند.درنوحه خوانی نیزاستادکم نظیری می شود درمزینان وروستاهای مجاورباصدای زیبایش دعای کمیل وتوسل وندبه ونوحه می خواند.

پس ازاتمام دوران ابتدایی برای تامین امرارمعاش به تهران عزیمت می کندودرحرفه گچ کاری نیزاستادچیره دستی می شود پس ازازدواج نیز مدتی درتهران وسمنان دراین شغل فعالیت می کند

باشروع جنگ تحمیلی اونیزدرحالی که یک فرزنددخترداردبه خدمت سربازی اعزام می شودودرمنطقه سوماربه جنگ بادشمن بعثی می رود.فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی وقتی خلوص اورا می بینندپیشنهاد می کنندکه پیشنمازی جماعت رابپذیردوبا اصرار،اونیزقبول می کندوازآن روزبه بعددرجه داران وافسران ارشدبه امامت اونمازجماعت می خوانند .

پس ازاتمام دوران سربازی محمدبه امدادجنگ زدگان سوسنگرد می شتابدوباکمک چندنفرازاهالی برای آوارگان مگاصیص که کاشانه اشان توسط مزدوران صدام ویران شده است خانه می سازند.

محمدکه حسینی وارزندگی می کند نمی تواندآرام بنشیندوعشق حضوردرجبهه بی تابش می کندوزمستان سال1364 به همراه چندنفرازنوجوانان وجوانان وپیرمردان مزینان راهی جبهه های جنوب می شودوسرانجام درعملیات غرورآفرین والفجرهشت به شهادت می رسد. پیکرمطهرش به همراه شهیدان حاج محمدامین آبادی که تاآخرین لحظه درکناریکدیگربودند،سیدحسن حسینی وحسن صانعی پس ازتشییع باشکوه درگلزارشهدای مزینان به خاک سپرده شد.

                                                 *****

سفارش شهیدمحمدمزینانی:

ای مردم شریف!درمقابل کسانی که وضع خصمانه درقبال اسلام گرفته اند،بایستیدوشماهمیشه پیروخط رهبر انقلاب باشید وازحسین زمان دفاع نمایید.

 

                   نوشتهشدبه قلم:علی مزینانی عسکری

                                تهران -اسفند۱۳۹۰ه.ش

 

منابع:

*مادربزرگواروهمسرصبور ودختران محترمه شهیدمحمدمزینانی

*کتاب مزینان عشق آبادکوچک-احمدباقری مزینانی 


برچسب‌ها: شهیدامین آبادی, مزینان, شهیدمحمدمزینانی
|