🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ در قبل از انقلاب اسلامي یکي از موضوعات انشاء که تقریباً هر معلم ادبیات به دانش آموزان خود پیشنهاد مي داد: علم بهتر است یا ثروت؟
تقریباً اکثر قریب به اتفاق دانش آموزان مي نوشتند: «علم» و هر یک هم استدلال هایي ارزشمند از مزایای علم ارائه مي کردند و کمتر دانش آموزی پیدا مي شد از تکثر مال وثروت و پول طرفداری کند و صرفاً آن را امتیاز و ضامن سعادت دنیا و آخرت و خوشبختي بداند.

حال سوال اینجاست که در حال حاضر آیا معلم یا دبیر انشایي پیدا مي شود که چنین موضوع انشایي را به دانش آموزان خود پیشنهاد بدهد و اگر هم بدهد تصور مي کنید که چند نفر بنویسندعلم؟!

چنانچه به طبقات و اقشار مختلف مردم نگاهي تحقیقي بیندازیم مي بینیم که:
گروهي هستند از مردم دائماً به جمع اموال مي پردازند وآني هم راحت نمي نشینند وهیچ قید و شرطي هم در جهت کسب ثروت و اموال قائل نیستند به طوری که تجمیع اموال با چه هدفي واز کدام راه مشروع یا نامشروع صورت مي گیرد برایشان اهمیتي ندارد و حلال وحرام در نظرشان علي السویه است و به نظر مي رسد هیچگاه هم اشباع نشوند!!

در نقطه مقابل جمعیتي هستند که برای مال وثروت درحد شئوناتشان ارزش قائل اند لیکن همه ی خوشبختي وسعادت را در کثرت ثروت اندوزی نمي دانند.

تعدادی هم پا را فراتر از این ها گذاشته فقر را مي ستایند وبه آن ارج مي نهند و اینکه مال وثروت را مزاحم یا مانع تقوا وقرب الهي مي دانند مگر آنکه مال وسیله باشد نه هدف‌و آدمي را برده واسیر خود نسازد بلکه امیر بر آن باشد ضمناً از طریق مشروع به دست آید ودر راه رضای خدا نیز مصرف گردد.

باید دانست صرف نظر از سندو منبع آن برابر حدیثي به نقل از رسول مکرم اسلام (ص) :شخصي که معاشي ندارد معادی نیز ندارد .هدف از معاش و معاد چیست؟
باید توجه داشت که معنای معاش الزاماً پول و ثروت و امکانات مالي و مادی یا نظایر اینها نیست هر چند که منتفع بودن از این مزایا چنانچه از راه درست و مشروع به دست آید و در جهت طبیعي و صحیح مصرف شود خیلي هم پسندیده است و زهي توفیق

«معاش» در اصل به معني زندگي است و از این نظر که گذران و استمرار زندگي با تأمین مایحتاج زندگي میسور و فراهم مي گردد لذا به امکان آن تأمین معاش گفته اند.

از دیگر سوی پر واضح است که اسباب زندگي که رفاه و آسایش را به دنبال دارد؛ خلاقیت و پشتکار و تلاش وعقل و شعور و همت همچنین اتکا به امکانات دروني و داخلي از ضرورت های پیش از دستیابي به پول و ثروت است.
بنابراین معنای معاش و معاد این است : شخصي که تدبیر معاش و همت معاش وانگیزه هایي درجهت زندگي خود و خوب زیستن ندارد در واقع معاد یا آخرت آبادی ندارد.

🔸اما مرحوم دکتر علی شریعتی مزینانی فقر را افزون بر وجه مادی از نگاه معنوی هم مي بیند.او مي گوید: [اسلام بر خلاف مذاهب دیگر که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگي مي دانند بزرگترین آموزش یافته مکتبش ابوذر مي گوید:وقتي فقر وارد خانه ای مي شود دین از درِ دیگر خارج مي شود. ویا پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که بنیانگذار مکتبي است که همه ی ما مسلمانان به او اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: مَن لا مَعاشَ لهُ لا مَعادَ لهُ، کسي که زندگي مادی ندارد زندگي معنوی هم ندارد.چون شکم خالي هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی ومادی است مسلماً کمبودهای معنوی بسیاری خواهد داشت وآنچه را که‌در جامعه های فقیر آن را اخلاق ومذهب مي نامند متأسفانه مذهب در آن جای ندارد. مي خواهم بگویم : فقر همه جا سر مي کشد. فقر گرسنگي نیست. عریاني هم نیست. فقر گاهي حتي خودرا زیر شمش های طلا پنهان مي کند. فقر چیزی نداشتن نیست وآن چیز پول نیست. طلا وغذا هم نیست.فقر ذهن ها را مبتلا مي کند. فقر اعجوبه ای است که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر مي کشد.

فقر همان گرد و خاکي است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشي مي نشیند. فقر تیغه های برنده ماشین باز یافت است که روزنامه های بر گشتي را خُرد مي کند. فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند. فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته مي شود. فقر همه جا سر مي کشد. فقر بي غذا سر کردن نیست. فقر روز را بي اندیشه سر کردن است.]

🔹باز روایتي است از ابن عباس رحمت ا... علیه پسر عموی پیامیر (ص) و امام علي(ع) مفسر و یکي از کاتبان قرآن؛ او مي گوید: هنگامی که نخستین سکه درهم و دینار در جهان زده شد، ابلیس نگاهي به آنها افکند. وقتي دید ، آن دو را گرفت و بر چشمانش گذاشت بار دیگر هر دو را بر سینه اش چسباند سپس فریاد عاشقانه ای کشید. آنگاه گفت: این ها نور چشمان من اند.اینها میوه ی دل من اند. همین که عده ای شماها را دوست دارند برای من کافیست تا بت پرستي نکنند چرا که شما ها برترین بت هستید.(تفسیر نمونه: ج۲۷: ص۳۴۴)

🌎 خاطره ای جالب وخواندنی ومستند از قدردانی یک دانش آموز نسبت به استادش...

✍️ آقای بهرام ناصری فرد ، میلیاردر ایرانی
بزرگ ترین نخلستان خصوصی جهان در دشتستان برازجان را با‌ بیش از 200،000 نخل، وقف خیریه نموده است. خرماهای این نخلستان در زمان افطار ماه رمضان ، در سفره های بوشهری ها به وفور یافت می شود .

او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو می کند .
مي گويد : " من در خانواده ای بسیار فقیر در روستای شول از توابع شهرستان برازجان زندگی می کردم به حدی خانواده ی ما در فقر وتنگدستی بودند هنگامی که از بچه های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال بیاورند، خانواده ام به رغم گریه های شدید من، از پرداخت آن عاجز ماندند. یک روز قبل از اردو، در کلاس به یک سوال درست جواب دادم و معلم من که برازجانی بود ، به عنوان جایزه، به من یک ریال داد و از بچه ها خواست برایم دست بزنند. غم وغصه من ، تبدیل به شادی ونشاط روح افزا شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام نمودم. دوران مدرسه در مقطع ابتدایی تمام شد و من بزرگ وبزرگ تر شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار، ثروت هنگفتی به دست آوردم. بخشی از ثروتم را درامور خیریه ونیکوکاری اهدا کردم. در این زمان بود که به یاد آن معلم برازجانی افتادم و با خود فکر می کردم که آیا آن یک ریالی که به من داد، صدقه بود یا جایزه؟! به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم: نیتش هرچه بود، مرا خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال، چه بود هزچه بود ونبود خداوند به ایشان جزای خیر عنایت فرماید. از قصا تصمیم گرفتم تا او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد، او را یافتم در حالی که در زندگیِ سختی به سر می برد و قصد داشت که از آن مکان کوچ کند. بعد از سلام و احوالپرسی به او گفتم: "استاد عزیز! من دِین بزرگی به گردن تو دارم!" او گفت: اصلا وابدا کسی دِینی و بدهی به من ندارد. این بود که:من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت: "لابد آمده ای که آن یک ریال را پس بدهی!" من گفتم: " آری! " و با اصرار زیاد، او را سوار بر ماشین خود نموده و به سمت یکی از ویلاهایم حرکت کردم. هنگامی که به ویلا رسیدم، به استادم گفتم: "استاد، این ویلا و این ماشین را باید درعوض آن یک ریال، از من قبول کنی و مادام العمر حقوق ماهیانه ای نزد من داری. "استاد خیلی شگفت زده شد و ضمن قدردانی وابراز تشکر گفت: "اما این خیلی زیاد است." من گفتم: "به اندازه ی آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی، نیست." من هنوز هم با وجودیکه سال ها از این ماجرا می گذرد؛لذت آن شادی وسرور زائد الوصف را در درونِ خود احساس می کنم‌.

مرد شدن‌، شاید تصادفی باشد، اما مرد ماندن و مردانگی کردن و قدر زحمات استاد و معلم را در عمل دانستن شاید کار هر کسی نباشد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, علی جعفری مزینانی