هاعلی بشرکیف بشر
یا علی ای عاشق معبودعشق
باتو معنامی شود مقصودعشق
جان جانانی خدا نازد تو را
جان اهل عاشقی سازدتورا
حیدراست مولا صفای نام تو
مرحمت شرمنده اکرام تو
ازتو آموزیم اخلاص عمل
صفدری ونیستی اهل دغل
شیرمیدان زاهدشب زنده دار
صاحب لاسیف الاّذوالفقار
هست ما ازهست توپیداشده
حرف حق با نام تو امضاشده
گفت پیغمبر به آوای رسا
بعد من مولایتان شیر خدا
باعلی بودن خدایی می شوید
بی علی رفتن فنایی می شوید
شیعیانش جمله اهل جنتند
در قیامت رو سفید و بهجتند
آنکه راحب علی اندردلست
روضه رضوان حق رامنزلست
هرکه بانام علی دمسازشد
باب جنّت بر رخِ او باز شد
نام او زیبنده ی لوح و قلم
شافی بیماری و درد و الم
او وصی و هم برادربر رسول
هست امیرمؤمنان یار بتول
شهره ی دانایی و علم و ادب
برعجم شاهست و سروربرعرب
در اذانی که نگویند از علی
نورحق در آن نگردد منجلی
بی ولایت نیست مقبول خدا
خلق باشندگرکه مشغول دعا
هادی دین است امام اولین
بوتراب است و امام مؤمنین
زهله شیران زنامش آب شد
شب زاسرارعلی بی تاب شد
سالکان سرمست مینای علی
عارفان محو تماشای علی
مشق عشق عاشقان نام علی
دفتر گیتی است در جام علی
او شباب اهل جنت را پدر
هاعلی بشرکیف بشر...
🌹شاعر؛علی مزینانی عسکری
آبروی اهل دین از آبروی حیدر است
جلوهٔ عرش برین از رنگ و بوی حیدر است
هرکه ره را گم کند گردد که ره پیدا کند
جستجوی راه دین از راه کویِ حیدر است
هیچ حبلی را نیابی بهتر از حبل المتین
رشتهٔ حبل المتین از تار موی حیدر است
حضرت زهرا (س) که بُد فرزند ختم المرسلین
او به غایت عاشق روی نکوی حیدر است
هیچ میدانی چرا گردد زمین بر دور خود
او که می گردد چنین درجستجوی حیدر است
هرکسی را آرزویی هست بر خلد برین
مسند خلد برین در آرزوی حیدر است
گر که می بینی کسی بردین ما مستی کند
مستی اش بی شک زجام و از سبوی حیدر است
گر نمیدانی که ایجاد زمین از بهر چیست
باعث خلق زمین از بهر روی حیدر است
گر گذارت اوفتد بر روزن اسرارِ حق
بشنوی آنجا به گوشَت گفتگوی حیدر است
گر یتیمی را نوازش کردی از روی ادب
این بدان کاین کارِ نیک از خُلق و خویِ حیدر است
ای مزین برگو دلت رو در کجا پر میکشد
گوئیا مرغ دلت بر بام و کوی حیدر است
🌹شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه
─┅─═ঊঈ🌹🌹🌹 ঊঈ═─┅─
هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد
آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد
مثل این است که بی حیدر کرار، خدا
شمس را از دلِ مجموعِ فلـک بردارد
لعنتُ الله...مِن الآنِ اِلیٰ یومِ الاَبد
به هر آن که قدمِ غصبِ فدک بردارد
نشوَد ساحتِ دریا، نجس از پوزه یِ سگ
منطقی نیست ، که این آینه لَک بردارد
بی گمان صاحبِ دولت بِشود هر که کَفی
از سرِ سفره یِ تو، نان و نمک بردارد
در عیارِ دلِ ما عشقِ علی جلوه گر است
آن زمانی که خدا سنگِ محک بردارد
منکرِ حق علی را صد و ده بار ،بگو..
برود حاصل خود را زِ درک بردارد
🌹شاعر؛منصوره محمدی مزینان
برچسبها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویرمزینان, شاعر
| |