اي زينب! اي زبان علي در کام! اي رسالت حسين بر دوش!

اي که از کربلا مي آيي و پيام شهيدان را در ميان هياهوي هميشگي قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاريخ مي رساني .

اي زينب! با ما سخن بگو .
جهل از يک سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوي ديگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان مي کشاند . و از خويش و از تو بيگانه شان مي سازد .

به نيروي فريادهايي که بر سر يک شهر؛

شهر قساوت و وحشت مي کوبيدي و پايه هاي يک قصر

قصر جنايت و قدرت را مي لرزاندي برآشوب!

تا در خويش برآشوبند و تاروپود اين پرده هاي عنکبوت فريب را بدرند و تا در  برابر اين طوفان بر باد دهنده اي که به وزيدن آغاز کرده است، ايستادن را بياموزند.

و خود را از حرم هاي اصالت قديم و بازارهاي بي حرمت جديد به امامت تو اي زينب! نجات بخشند!

اي زينب! اي زبان علي در کام! اي رسالت حسين بر دوش!

اي زينب! با ما سخن بگو .

مگو که بر شما چه گذشت ؟

 مگو که در آن صحراي سرخ چه ديدي ؟

 مگو که جنايت در آنجا تا به کجا رسيد ؟

مگو که خداوند آنروز عزيزترين و پرشکوه ترين ارزش ها و عظمت هايي را که آفريده است

يکجا در ساحل فرات و بر روي ريگزارهاي تفتيده بيابان تف چگونه به نمايش آورد

و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا مي بايست بر آدم سجده کنند .

تو خود شهيدي هستي که از خون خويش کلمه ساختي،

همچون برادرت که با قطره قطره خون خويش سخن مي گويد.

آري زينب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت؟

مگو که دشمنانتان چه کردند؟ و دوستانتان چه کردند ؟

آري اي پيامبر انقلاب حسين! ما مي دانيم. ما همه را شنيده ايم .

تو پيام کربلا را، پيام شهيدان را، به درستي گذارده اي .

اما بگو اي خواهر! بگو که ما چه کنيم ؟

لحظه اي بنگر که ما چه مي کشيم ؟

دمي به ما گوش کن تا مصايب خويش را با تو بازگوييم .

با تو اي خواهر مهربان!

اين تو هستي که بايد بر ما بگريي.

اي رسول امين برادر!

که از کربلا مي آيي و در طول تاريخ بر همه نسل ها مي گذري و پيام شهيدان را مي رساني.

اي که از باغ هاي سرخ شهادت مي آيي و بوي گلهاي نوشکفته آن ديار را هنوز به دامن داري!

اي دختر علي! اي خواهر!

اي که قافله سالار کاروان اسيراني!

ما را نيز در پي اين قافله با خود ببر...

دکتر علی مزینانی شریعتی


برچسب‌ها: مزینان, مزینانی, شاهدان کویر, شریعتی